کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جذب کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جذب کردن
لغتنامه دهخدا
جذب کردن . [ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کشیدن . بسوی خود کشیدن . (ناظم الاطباء). در خویشتن چیدن . (تاج المصادر بیهقی ). التسقی ؛ خون و مانند آن در خویشتن چیدن . (تاج المصادر بیهقی ) : از بس که کند جذب رطوبت خطرش نیست گر ساغر چینی ز هوا بر حجر آید. عرفی ...
-
واژههای مشابه
-
جذب غذا
لغتنامه دهخدا
جذب غذا. [ ج َ ب ِ غ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تحلیل رفتن غذا در بدن . جذب . رجوع به جذب شود.
-
جذب قلب
لغتنامه دهخدا
جذب قلب . [ ج َ ب ِ ق َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یا جذب القلب . علتی است که بیمار احساس میکند دل او بزیر کشیده میشود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). بیماریی باشد که بیمار چنان حس کند که دل او بزیر کشیده میشود. (از بحر الجواهر).
-
جذب القلب
لغتنامه دهخدا
جذب القلب .[ ج َ ب ُل ْ ق َ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به جذب قلب شود.
-
جستوجو در متن
-
عرصفة
لغتنامه دهخدا
عرصفة. [ ع َ ص َ ف َ ] (ع مص ) کشیدن و به درازا دوباره کردن . (از منتهی الارب ). جذب کردن و کشیدن چیزی و آن را از طول شکافتن و پاره کردن . (از اقرب الموارد).
-
شرص
لغتنامه دهخدا
شرص . [ ش َ ] (ع مص ) نخستین برفتار آمدن بچه ٔ شتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کشیدن . (منتهی الارب ). جذب کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). || بریدن . (منتهی الارب ). || سبقت و پیشی کردن کسی را بسخن . (از منتهی الارب ).
-
شجب
لغتنامه دهخدا
شجب . [ ش َ ] (ع مص ) هلاک کردن . (منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد). || اندوهگین کردن . (از اقرب الموارد) (مصادراللغة زوزنی ). || هلاک شدن . || اندوهگین شدن . || گونه ٔ روی بگردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || مشغول کردن . (از اقرب المو...
-
محکک
لغتنامه دهخدا
محکک . [ م ُ ح َک ْ ک ِ ] (ع ص ) عبارت از دوایی است که خلط زننده ٔ گرم را جذب کند و در بحرالجواهر گوید محکک آنچنان داروی زننده ای است که از فرط تندی و گرمی ، اخلاط زننده را به مسامات بدن جذب کند ولی به درجه ای که تولید جراحت کند نمی رسد مانند کبیکج ....
-
تجاذب
لغتنامه دهخدا
تجاذب . [ ت َ ذُ ] (ع مص ) از یکدیگر درکشیدن . (زوزنی ). کشیده شدن و برگردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || با هم کشیدن و تنازع نمودن . (منتهی الارب ). تنازع . (اقرب الموارد). تجاذب الرجلان الشی ٔ حولاه ُ عن موضعه و تنازعا فیه . (قطر...
-
کهربا
لغتنامه دهخدا
کهربا.[ ک َ رَ ] (معرب ، اِ) کهرباء. صمغ درختی است که چون مالیده شود کاه را جذب کند، و در این خاصیت با سندروس مشترک است . معرب کاه ربای فارسی است یعنی جاذب کاه ، و پاره ای آن را کهرباة یا کهرباءة و نسبت بدان راکهربی گویند، و از آن است : سیال الکهربی ...
-
نشف کردن
لغتنامه دهخدا
نشف کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جذب کردن رطوبت . بخود درکشیدن آب و رطوبت را : چهارم آن که خشکی مستولی گردد و رطوبت بیضه کمتر شود و بدان سبب رطوبتی را که اندر گوهر طبقه ٔ عنبیه باشد نشف کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). لکن کژدم را در شیشه باید کرد تا ...
-
عنج
لغتنامه دهخدا
عنج .[ ع َ ] (ع مص ) کشیدن سوار، مهار شتر را تا سپسایگی بازگرداند، و آن نوعی از ریاضت شتران است . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مهار شتر را کشیدن و او را بر دو پایش بازگردانیدن ، و آن از اعمالی است که هنگام ورزش و تعلیم دادن شتر ...
-
دفعالوقت
لغتنامه دهخدا
دفعالوقت . [ دَ عُل ْ وَ ] (ع اِمص مرکب ) گذراندن وقت . (فرهنگ فارسی معین ). || تأخیر. درنگ . فرغل . فرغول . اهمال . (ناظم الاطباء). مماطله . امروز و فردا کردن . (فرهنگ فارسی معین ). عمل بازپس انداختن . بگاه دیگر گذاشتن . تعلل . سر پیچاندن . دورسپوز...