کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جدع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جدع
لغتنامه دهخدا
جدع . [ ج َ ] (ع مص ) بازداشتن و به زندان کردن . (شرح قاموس ) (از منتهی الارب ). حبس کردن . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || بریدن بینی یا گوش یا دست یا لب . (شرح قاموس ) (منتهی الارب ) (قطر المحیط). بریدن بینی . (اقرب الموارد). و منه المثل : لامر ...
-
جدع
لغتنامه دهخدا
جدع . [ ج َ دَ ] (ع اِمص ) بریدگی بینی و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (مص ) بدخوار گردیدن کودک . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). بد دادن مادر خورش کودک را. (از شرح قاموس ). بدخوراک گردیدن فصیل یا سوار شدن بر آن در کوچکی و ...
-
جدع
لغتنامه دهخدا
جدع . [ ج َ دِ ] (ع ص ) کودکی است که بد است خورش او. (شرح قاموس ). کودکان بدخوراک . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
جدا
لغتنامه دهخدا
جدا. [ ج َ ] (ع اِ) باران که عام بود. (مهذب الاسماء). باران عام یا باران بسیار و بیحد. (منتهی الارب ). باران عام یا بارانی که پایانش معلوم نباشد. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط): یقال : اللهم اسقنا غیثاً غدقا و جداً طبقاً. (از اقرب الموارد). || عطا...
-
جدا
لغتنامه دهخدا
جدا. [ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان انگوت بخش گرمی شهرستان اردبیل . این ده در بیست و پنجهزارگزی شمال گرمی و هفت هزارگزی شوسه ٔ بیله سوار به گرمی واقع شده و محلی است جلگه و گرمسیر که 185 تن سکنه ٔ شیعی مذهب ترک زبان دارد. آب مشروب آن از چشمه تأمین ...
-
جدا
لغتنامه دهخدا
جدا. [ ج ُ ] (ص ،ق ) سوا. تنها. منفصل . مفروق . (ناظم الاطباء). مفروز.متمایز. جدا بضم اول در اوستا یتا و در پهلوی جت جتاک یا یت یتاک و در اورامانی جیا و همریشه ٔ جز وجذ و جد است . جد دین یعنی جدا از دین ، کافر و جدکاره . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). و...
-
جداً
لغتنامه دهخدا
جداً. [ ج ِدْ دَن ْ ] (ع ق ) بطور درستی و راستی . بدون شوخی و هزل . || بطور سعی و کوشش . از روی حقیقت و بطور تأکید. بطور حقیقت و بدون ریا. (ناظم الاطباء). بی شوخی . بجد. || بسیار. بینهایت . کامل . بی حد: جداً تکذیب میکنم ، یعنی بطور کامل تکذیب میکنم...
-
جستوجو در متن
-
اجدع
لغتنامه دهخدا
اجدع . [ اَ دَ ] (ع ص ) نعت است از جدع . (منتهی الارب ). گوش یا بینی یا لب بریده . (زوزنی ). گوش بریده . (تاج المصادر). بینی بریده . (تاج المصادر). بریده بینی : انفک منک و ان کان اجدع . || دست بریده . || لب بریده . (تاج المصادر) (منتهی الارب ). مؤنث...
-
خدع
لغتنامه دهخدا
خدع . [ خ َ ] (اِخ ) انصاری . ابوموسی گفت : که علی عسکری و ابوالفتح ازوی ذکری در حرف خا (خدع ) آورده اند و حال آنکه صحیح با جیم است یعنی جَدع . (از اصابه قسم چهارم ص 158).
-
جدعاء
لغتنامه دهخدا
جدعاء. [ ج َ ] (ع ص ) تأنیث اجدع . گوش بریده . (از منتهی الارب ) (قطر المحیط) (از اقرب الموارد). ج ، جُدع . (از قطر المحیط).- ناقه ٔ جدعاء ؛ شتری که یک ششم یا یک چهارم یا بیش از آن تا بنصف رسد از گوش آن بریده باشد. (لسان ،از ذیل اقرب الموارد).- الجد...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ](اِخ ) ابن ثابت بن ثعلبةبن زید الانصاری ، صحابیست . و چون ثعلبه را بلقب جدع میخواندند لذا حارث معروف به ابن الجدع شده است . پدر حارث ، ثعلبه ، در یوم الطائف ،بدرجه ٔ شهادت رسید و بقول ابن سعد دو پسر بنام حارث و عبداﷲ و یک دختر مسماة ام ا...
-
تجدیع
لغتنامه دهخدا
تجدیع. [ ت َ ] (ع مص ) بدخوار گردانیدن مادر کودک را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || هر دو گوش خر بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || جدعاً لک گفتن کسی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المح...
-
ناگوارد
لغتنامه دهخدا
ناگوارد. [ گ ُ ] (ص مرکب ) (از: نا، نفی ، سلب + گوارد [ از: گواردن ] = ناگورد =ناگوار). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ناگوار. طعام ناپخته در معده . (برهان قاطع). متخمه . (از منتهی الارب ). گران . سنگین . بطی ءالانهضام . || نامطبوع . ناملایم طبع. ناخو...