کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جایگزین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جایگزین
لغتنامه دهخدا
جایگزین . [ گ ُ ] (ن مف مرکب ) قائم مقام . جانشین . خلف . بدل . بجای .
-
جستوجو در متن
-
جاگزین
لغتنامه دهخدا
جاگزین . [ گ ُ ] (نف مرکب )جایگزین . جانشین . منتخب . وبا کردن و شدن صرف شود.
-
جای گزین شدن
لغتنامه دهخدا
جای گزین شدن . [ گ ُ ش ُ دَ] (مص مرکب ) جای گزین چیزی شدن . بدل شدن . جانشین آنچیز شدن . قائم مقام شدن . بجای چیزی قرار گرفتن : وقتی که استخر از آبادی افتاد، شیراز جایگزین آن شد. (یادداشت مؤلف ). این برنامه جایگزین برنامه ٔ قبلی است .
-
خلدمکانی
لغتنامه دهخدا
خلدمکانی . [ خ ُ م َ ] (ص مرکب ) به آسمان برافراشته شده . || در بهشت جایگزین شده . (از ناظم الاطباء).
-
جایگاه گرفتن
لغتنامه دهخدا
جایگاه گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) موضع گرفتن در میدان جنگ . مستقر شدن . استقرار یافتن . جایگزین شدن : گرفتند بر میمنه جایگاه زمین سربسر گشت از آهن سیاه .فردوسی .
-
جایگیر افتادن
لغتنامه دهخدا
جایگیر افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) استوار شدن . جایگزین شدن . رسوخ یافتن . قرار گرفتن : مردمان سیستان همه سوگند بجان او یاد کردندی از محبت او که بدلها جایگیر افتاد. (تاریخ سیستان ).
-
جان پذیر
لغتنامه دهخدا
جان پذیر. [ جام ْ پ َ ] (نف مرکب ) پذیرنده ٔ جان . آنکه یا آنچه جان در آن جایگزین شود. تن . بدن : دگر باره پرسید هندوی پیرکه جان چیست در پیکر جان پذیر.نظامی .
-
درسدن
لغتنامه دهخدا
درسدن . [ دْرِ / دِ رِ دِ ] (اِخ ) شهری است در جمهوری آلمان فدرال با 491714 تن سکنه ، پایتخت کشور سابق ساکس در شرق آلمان بر رود الب ، از مراکز صنعتی و از بنادر بزرگ درنبومی است و اصلاً از مهاجرنشین های قوم اسلاو بود و در قرن سیزدهم میلادی ژرمن ها در ...
-
مرتکز
لغتنامه دهخدا
مرتکز. [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) رگ برجهنده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مختلج . (متن اللغة). || ثابت . (آنندراج ).که در جای خود استوارتر و ثابت باشد. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). منتصب بر زمین . فروبرده . (یادداشت مرحوم دهخدا). مستقر. جایگز...
-
لاتینی
لغتنامه دهخدا
لاتینی .(ص نسبی ) منسوب به لاتین . لاطینی در اصل به معنی مربوط و منسوب به ناحیه ٔ قدیم لاتیوم یا به لاتینیها. همچنین در مورد ملل یا کشورهایی مانند فرانسه ، ایتالیا، اسپانیا که زبان و فرهنگ آنها از لاتینی ناشی است به کار می رود. در دوران جنگهای صلیبی ...
-
چوچوله
لغتنامه دهخدا
چوچوله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) اندام کوچکی که نعوظ میکند و در قسمت جلو شرم زن قرار گرفته است . این اندام در زن و سایر پستانداران ماده به یک وضع و شکل جایگزین شده و از دو جسم غاردار غیر اسفنجی تشکیل شده است که بجا و مانند شرم مرد است . از نظر جنین شناسی ...
-
مقله
لغتنامه دهخدا
مقله . [ م ُ ل َ / ل ِ ] (ع اِ) تمام کاسه ٔ چشم با سفیدی و سیاهی . (غیاث ). کره ٔ چشم . (ناظم الاطباء). مقله به اندام بینائی که به شکل کره ٔ نامنظم است اطلاق می گردد و آن را کره ٔ چشم نیز نامند که در درون حفره ٔاستخوانی صورت بنام حدقه جایگزین شده است...
-
توئی
لغتنامه دهخدا
توئی . [ ت ُ ] (حامص ) چگونگی تو. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تو بودن . این کلمه در خطاب آید و افاده ٔ جدائی از جمع و دیگران کند چنانکه در مقام یگانگی گویند منی و توئی در میان نیست ، یعنی جدایی و دوگانگی از میان رفته است و وحدت جایگزین آن شده است : گر...
-
فرونشاندن
لغتنامه دهخدا
فرونشاندن . [ ف ُ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) فروکشتن و اطفاء. (یادداشت بخط مؤلف ). خاموش کردن چراغ و آتش و جز آن : قالب برگشت و آتش فرونشاندند. (قصص الانبیاء). دررسی و این آتش فرونشانی . (تاریخ بیهقی ). آتش آتش فرومی نشاند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || جایگز...