مرتکز. [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) رگ برجهنده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مختلج . (متن اللغة). || ثابت . (آنندراج ).که در جای خود استوارتر و ثابت باشد. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). منتصب بر زمین . فروبرده . (یادداشت مرحوم دهخدا). مستقر. جایگزین . (فرهنگ فارسی معین ). مرتسم . جایگیر. جا گرفته : از آن مسموعات که در حس مرتکز گشته خود را مشغول عیش و طرب داشتی . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 91).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.