کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جالس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جالس
لغتنامه دهخدا
جالس . [ ل ِ ] (ع ص ) از جلوس ، ضد قائم وآن اعم از قاعد است . (اقرب الموارد). نشسته . (ناظم الاطباء). || نشیننده . نشاننده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || به «نجد» رونده . (از اقرب الموارد) : قل للفرزدق والسفاهة کاسمهاان کنت تارک ما امرتک فاجلس . ای ...
-
واژههای همآوا
-
جعلس
لغتنامه دهخدا
جعلس . [ ] (ع اِ) جعلوس . کون . دبر. مقعد. (دزی ).
-
جستوجو در متن
-
جالسون
لغتنامه دهخدا
جالسون . [ ل ِ] (ع ص ) جمع جالس در حالت رفع. رجوع به جالس شود.
-
جالسین
لغتنامه دهخدا
جالسین . [ ل ِ ] (ع ص ) ج جالس در حالت نصب و جر. رجوع به جالس شود.
-
جالسة
لغتنامه دهخدا
جالسة. [ ل ِ س َ ] (ع ص ) تأنیث جالس . نشسته . قاعد.
-
جلاس
لغتنامه دهخدا
جلاس . [ ج ُ ل ْ لا ] (ع ص ، اِ) ج ِ جالس . (اقرب الموارد) رجوع به جالس شود. || ج ِ جلیس ، بمعنی همنشین . (منتهی الارب ). رجوع به جلیس شود.
-
جلسة
لغتنامه دهخدا
جلسة. [ ج ِ س َ ] (ع اِ) نوعی از نشست . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). هیأتی که جالس بر آن هیأت نشیند. (از اقرب الموارد).
-
حرکت عرضی
لغتنامه دهخدا
حرکت عرضی . [ ح َ رَ ک َ ت ِ ع َ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرکتی که عُروض او بر جسم بوسیله ٔ عُروض اوست بر جسم دیگر، مانند جالس در کشتی . (تعریفات جرجانی ).در مقابل حرکت ذاتی . و رجوع به دستورالعلماء شود.
-
نشیننده
لغتنامه دهخدا
نشیننده . [ ن ِ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) اسم فاعل است از نشستن . آن که می نشیند. جالس . قاعد. || نشسته . که نشسته است : نشینندگان جمله برخاستند. نظامی . || مقیم . که در جائی اقامت کند و بسر برد : نشستنگهی ز آن طرف بازجست که دارد نشیننده را تن درست .نظا...
-
واکن
لغتنامه دهخدا
واکن . [ ک ِ ] (ع ص ) نشسته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). جالس . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || پرنده ٔ نشسته بردیوار یا چوب یا درخت . (از اقرب الموارد). || مرغ بیضه در زیر گرفته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرغ تخم در زیر گرفته . (ن...
-
جلوس
لغتنامه دهخدا
جلوس . [ ج ُ ] (ع مص ) نشستن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).و این اعم است از قعود. گاهی هر دو بمعنی کون و حصول استعمال شوند و در این صورت یک معنی بیش ندارند.- جلوس کردن ؛ بتخت پادشاهی نشستن و بر وساده ٔ حکمرانی قرار گرفتن . (ناظم الاطباء).|| (اِ...
-
هارون
لغتنامه دهخدا
هارون . (اِخ ) ابن سلیمان بن داودبن بهرام بن قُطبه بن حُریث بن جویزة السلمی ، مکنی به ابوالحسن و معروف به الخزاز. از محدثین است . عبداﷲبن جعفربن احمد از هارون بن سلیمان و او از حمادبن مَسعَدة و او از میمون بن موسی و او از حسن و او از مادرش و او از ام...
-
اسود
لغتنامه دهخدا
اسود. [ اَ وَ ] (اِخ ) ابن ابی کریمة. شاعر عرب . وی در اشعار خود کلمات فارسی آورده است :لزم الغرّام ثوبی بکرة فی یوم سبت ِفتمایلت علیهم میل َ زنجی بمست قد حسا الداذی صرفاًاو عقاراً پایخست ثم ّ کفتم ذو زیادِویحکم اِن خرّکفت اِن ّجلدی دبغته اهل صنعاء ب...