کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جارة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جارة
لغتنامه دهخدا
جارة. [ جارْ رَ ] (ع ص ، اِ) جردهنده . کسره دهنده . || راه بسوی آب . || شتری که به مهار کشیده شود. فاعلةبمعنی مفعولة مثل راضیة و دافق بمعنی مرضیة و مدفوق . و فی الحدیث : لا صدقةَ فی الابل الجارة و هی رکائب القوم لان الصدقة فی السوائم . (منتهی الارب )...
-
جارة
لغتنامه دهخدا
جارة. [ رَ ] (ع اِ) تأنیث جار. (اقرب الموارد). || زوجه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). اعشی گوید : اءَجارتنا بینی فانک طالقه . (اقرب الموارد). || دبر. || بنانج . (منتهی الارب ). ضرة. هوو. وسنی . || ج ِ جائر. (اقرب الموارد). || زن همسایه . ج ، جارات...
-
واژههای مشابه
-
عین جارة
لغتنامه دهخدا
عین جارة. [ ع َ ن ِ رَ ] (اِخ ) ضیعه ای است مشهور در اعمال حلب . بین این ضیعه و «هونة» حجری است که داستانی برای آن نقل کرده اند. رجوع به معجم البلدان شود.
-
حروف جاره
لغتنامه دهخدا
حروف جاره . [ ح ُ ف ِ جارْ رَ / رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در دستور زبان عرب حروف اضافه را بدین نام خوانند چونکه در آن زبان هرگاه این حروف بر سر اسمی درآید پایان آنرا مکسور و مجرور کند و این حروف هفده باشند و ابن حسام هروی در منظومه ٔ عوامل ، آنها ...
-
واژههای همآوا
-
جعرة
لغتنامه دهخدا
جعرة. [ ج ُ رَ ] (ع اِ) نشانی که بر کمر مرد آبکش ماند از رسنی که بر کمر بندد و به چاه فرورود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || نشان پیخال خشک . || جو بزرگ دانه ٔ سپید. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
جارات
لغتنامه دهخدا
جارات . [جارْ را ] (ع ص ، اِ) ج ِ جارّة. رجوع به جارة شود.
-
جردهنده
لغتنامه دهخدا
جردهنده . [ ج َ دَ هََ دَ / دِ ] (نف مرکب ) ادواتی که چون بر سر اسم درآید آن را جر دهد. حروف جاره . جاره . رجوع به جاره و حروف جاره و حرف جر شود.
-
ربما
لغتنامه دهخدا
ربما. [ رَ ب َ ] (ع حرف ) رُبَّما. چندان . (دهار). حرف جاره بمعنی رُب ّ. (ناظم الاطباء). و رجوع به رُب ّ شود.
-
حرف جار
لغتنامه دهخدا
حرف جار. [ ح َ ف ِ جارر ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از حروف جارة. حرف اضافه .
-
حروف جر
لغتنامه دهخدا
حروف جر. [ ح ُ ف ِ ج َرر] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حروف جاره شود.
-
دستاهنگ
لغتنامه دهخدا
دستاهنگ . [ دَ هََ ] (اِ مرکب ) دست آهنگ . دست افزاری است کاشتکاران و مزارعان را. (آنندراج ). ابزار کشتکاری . (ناظم الاطباء). || جارّة . (السامی ).
-
حرف جر
لغتنامه دهخدا
حرف جر. [ ح َ ف ِ ج َرر ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرف اضافه . پرپزیشن . پرپزیسیون . رجوع به حروف جاره شود.