جارة. [ رَ ] (ع اِ) تأنیث جار. (اقرب الموارد). || زوجه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). اعشی گوید : اءَجارتنا بینی فانک طالقه . (اقرب الموارد). || دبر. || بنانج . (منتهی الارب ). ضرة. هوو. وسنی . || ج ِ جائر. (اقرب الموارد). || زن همسایه . ج ، جارات . (دهار).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.