کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثنت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثنت
لغتنامه دهخدا
ثنت . [ ث َ ] (ع مص ) ثنت شفه ؛ فروهشته گردیدن و خون آلود شدن لب . || ثنت لثه ؛ خون آمدن از لثه . || ثنت لحم ؛ بوی گرفتن گوشت .
-
ثنت
لغتنامه دهخدا
ثنت . [ ث َ ن ِ ] (ع ص ، اِ) گوشت گندیده .
-
واژههای همآوا
-
صنط
لغتنامه دهخدا
صنط. [ ص َ ن َ / ص َ ] (ع اِ) برگ سلم که بوی پوست پیرایند. (منتهی الارب ). سنط. قَرَظ. در اقرب الموارد این کلمه را صَنط بسکون نون ضبط کرده است ،لکن مؤلف منتهی الارب هر دو ضبط آن را صحیح داند.
-
صنة
لغتنامه دهخدا
صنة. [ص ِن ْ ن َ ] (ع اِ) گند بغل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || گند هر کنج بدن . (منتهی الارب ).
-
سنة
لغتنامه دهخدا
سنة. [ س َن ْ ن َ ] (ع اِ) خرس ماده . || یوز ماده . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
سنة
لغتنامه دهخدا
سنة. [ س ِ ن َ ] (ع مص ) ناخواب شدن . (تاج المصادر بیهقی ). غنودن و خواب سبک . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 59) (بحر الجواهر). غنودن . (دهار). || (اِ) غنودگی که مقدمه ٔ خواب است . (غیاث ). خواب سبک . (مهذب الاسماء). پینکی . چرت . (یادداشت بخط م...
-
سنة
لغتنامه دهخدا
سنة. [ س ِن ْ ن َ ] (ع اِ) تیر دوسر. (منتهی الارب ). سر قلم . (مهذب الاسماء). || یکدانه از سیر. (منتهی الارب ). دانه ٔ چیزی . (غیاث ). || مهر درم . (منتهی الارب ).
-
سنة
لغتنامه دهخدا
سنة. [ س ُن ْ ن َ ] (ع اِ) راه و روش . (غیاث ). راه و نهاد. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 59). روش . || نوعی از خرمای مدینه . (بحر الجواهر) (منتهی الارب ). || عادت . (غیاث ). در لغت عادت است و در شریعت به اشتراک به آنچه شود از پیغمبر (ص ) از قول...
-
سنت
لغتنامه دهخدا
سنت . [ ] (اِ) اسم هندی زنجبیل است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
سنت
لغتنامه دهخدا
سنت . [ س َ ن ِ ] (ع ص )مرد کم خیر. ج ، سنتون . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || سال قحط. (ترجمان القرآن ) (ناظم الاطباء).
-
سنت
لغتنامه دهخدا
سنت . [ س ِ ] (اِ) یک قسمت از صد قسمت واحد پول امریکا، و صد سنت برابر یک دلار است .
-
سنت
لغتنامه دهخدا
سنت . [ س ُن ْ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سکمن آباد بخش حومه ٔ شهرستان خوی . دارای 551تن سکنه است . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی آنان جوراب بافی و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
سنت
لغتنامه دهخدا
سنت . [ س ُن ْ ن َ ] (ع اِ) راه و روش . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). طریقه . قانون . روش . (منتهی الارب ). آیین . رسم . نهاد. ج ،سنن : غزوی کنیم بر جانب هندوستان دور دست تر تا سنت پدران تازه کرده باشیم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 284). و سنتی از عدل میان م...
-
سنط
لغتنامه دهخدا
سنط. [ س َ ن َ ] (ع اِ) نوعی ازدرخت سلم که در مصر روید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). قرظ است و عصاره ٔ آن اقاقیا است . (یادداشت مؤلف ).