کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثقلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثقلة
لغتنامه دهخدا
ثقلة. [ ث َ ق َ ل َ / ث ِ ق َ ل َ / ث َ ق ِ ل َ/ ث ِ ل َ / ث َ ل َ ] (ع اِ) رخت و متاع . ج ، أثقال .
-
ثقلة
لغتنامه دهخدا
ثقلة. [ ث َ ل َ / ث َ ق َ ل َ ] (ع اِمص ) گرانی . || نعاس . پینکی . || گرانی طعام . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
صقلة
لغتنامه دهخدا
صقلة. [ ص َ ق َ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صاقل است . رجوع به صاقل شود.
-
صقلة
لغتنامه دهخدا
صقلة. [ ص ُ ل َ ] (ع اِ) پهلو. || تهیگاه . || (ص ) سبک از ستور. (منتهی الارب ).
-
ثقلت
لغتنامه دهخدا
ثقلت . [ ث ِ ل َ ] (ع اِمص ) گرانی . سنگینی .
-
جستوجو در متن
-
عبالة
لغتنامه دهخدا
عبالة. [ ع َ ل ل َ ] (ع اِمص ) عبالة. ثقل و گرانی . (منتهی الارب ). گرانی . یقال : القی علیه عبالته ؛ ای ثقله . (منتهی الارب ).
-
جرن
لغتنامه دهخدا
جرن . [ ج ِ ] (ع اِ) لغتی در جرم به معنی جسم است . (از متن اللغة) (از ذیل اقرب الموارد). یقال : «القی اجرانه و شراسره اذا برک اوالقی ثقله ». (از متن اللغة). و رجوع به جرم شود.
-
پینکی
لغتنامه دهخدا
پینکی . [ ن َ ] (اِ مرکب ) حالتی که برای شخص خواب گرفته نشسته یا ایستاده دست دهد که سرش پیاپی فرود آید از خواب و سپس از خواب جهد و سر راست کند. غنودنی باشد سبک و آنرا بعربی سنه گویند. (برهان ). چرت . ثَقْلة. ثَقَلة. مقدمه ٔ خواب و این بیشتر تریاکیان ...
-
کتال
لغتنامه دهخدا
کتال . [ ک َ ] (ع اِ) گوشت . || نفس . || حاجت که روا کنی آن را. || مؤونت . || هر چه که اصلاح آن کرده باشنداز طعام و لباس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بدی زیست و تنگی آن . (منتهی الارب ). سوء عیش . (اقرب الموارد). || (اِمص ) درشتی اندام . (...
-
علابط
لغتنامه دهخدا
علابط. [ ع ُ ب ِ ] (ع ص ) ستبر. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). چهارشانه . (ذیل اقرب الموارد). || شیر غلیظ، و هر چیز غلیظ. (اقرب الموارد). || (اِ) گله ٔ گوسفند از پنجاه تا هر قدر که باشد. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || سنگینی شخص : ألقی علیه علابط...
-
دمالیج
لغتنامه دهخدا
دمالیج . [ دَ ] (ع اِ) زمینهای سخت . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ج ِ دُملوج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : عن ابی عبداﷲ (ص ) فی قوله عزوجل : الا ما ظهر منها، قال الزینة الظاهرة... القلائد و القر...
-
ثقل
لغتنامه دهخدا
ثقل . [ ث ِ ] (ع اِمص ، اِ) ثقالت . گرانی . سنگینی . (مقابل خفّت ) : خلقی را به ثقل وَطأت و فضل قوت در زیر پای پست میکرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 287). || رخت و باروبنه ٔ مسافر. بار سنگین . چیز گران : یعقوب ثقل و بنه ٔ او بر گرفت و بسیستان باز آمد. (...
-
صاعقه
لغتنامه دهخدا
صاعقه .[ ع ِ ق َ ] (ع اِ) برقی که از ابر بر زمین افتد. پاره ٔ آتش هلاک کننده که از آسمان فرودآید با بانگ سخت . (ترجمان القرآن جرجانی ص 63). بانگی است با آتش و گفته اند بانگ سخت رعد است و بود که مر آدمی از شنیدن آن بیهوش شود و یا بمیرد. (تعریفات میر س...