کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیمم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تیمم
لغتنامه دهخدا
تیمم . [ ت َ ی َم ْ م ُ ] (ع مص ) (از «ی م م ») قصد کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (از تعریفات جرجانی ) (از کشاف اصطلاحات الفنون ). آهنگ کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قصد کردن و اراده نمودن . (آنندراج ...
-
جستوجو در متن
-
بخاک وضو کردن
لغتنامه دهخدا
بخاک وضو کردن . [ ب ِ وُ ک َ دَ ] (مص مرکب )تیمم . دست درخاک زدن و به پیشانی مالیدن تیمم را.
-
متیمم
لغتنامه دهخدا
متیمم . [ م ُ ت َ ی َم ْ م ِ ] (ع ص ) تیمم کننده . || آهنگ کننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تیمم شود.
-
طهارت ترابیه
لغتنامه دهخدا
طهارت ترابیه . [ طَ رَ ت ِ ت ُ بی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رکن سوم ازکتاب طهارت است و آن را چهار مبحث است : 1 - در آنچه تیمم با آن صحیح است و آن بر سه گونه است : الف - نبودن آب ، ب - نرسیدن به آب ، ج - خوف . 2 - در آنچه رواست بدان تیمم کنن...
-
متأمم
لغتنامه دهخدا
متأمم . [ م ُ ت َ ءَم ْ م ِ ] (ع ص ) آزماینده . (ناظم الاطباء). || کسی که اراده ٔ ساختن چیزی می کند. (ناظم الاطباء). || مادر گیرنده و مادر خواننده . (آنندراج ). آن که مادر می گیرد کسی را و یا بجای مادر می خواند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأمم شود. ...
-
طهارت شکن
لغتنامه دهخدا
طهارت شکن . [ طَ رَ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) آنچه غسل و وضو و تیمم را باطل کند.
-
تیممگاه
لغتنامه دهخدا
تیممگاه . [ ت َ ی َم ْ م ُ ] (اِ مرکب ) تیممگه . جای تیمم . خاک پاکیزه ای که بر آن تیمم توان کرد. خاکی خشک و عاری از رطوبت : دجله ز تف آه خود، کردم تیممگاه خودبغداد را در راه خود از دیده طوفان دیده ام . خاقانی .شده ست از آه دریاجوشش من تیممگاه عیسی ق...
-
جامه نمازی کردن
لغتنامه دهخدا
جامه نمازی کردن . [ م َ / م ِ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از شستن و پاک کردن . (آنندراج ) : ما جامه نمازی به سر خم کردیم از خاک خرابات تیمم کردیم .غزالی (از آنندراج ).
-
تیممگه
لغتنامه دهخدا
تیممگه . [ ت َ ی َم ْ م ُ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) تیممگاه : ز آتشین آه بن دریا راچون تیممگه عطشان چه کنم . خاقانی .اگر بوی خشمش برد مغز دریاتیممگهی در بیابان نماید. خاقانی .رجوع به تیمم و ماده ٔ قبل شود.
-
تیمیم
لغتنامه دهخدا
تیمیم . [ ت َ ] (ع مص ) قصدکرد. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). قصد کردن و اراده نمودن . یقال : یممته بالرمح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کسی راتیمم دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تیمم دادن ، نماز و عبادت را. (منتهی الا...
-
نیلوفرستان
لغتنامه دهخدا
نیلوفرستان . [ ف َ رِ ] (اِ مرکب ) جایی که نیلوفر بسیار روید. (فرهنگ فارسی معین ) : و گر رنگ عفوش پذیرد امانی چو دریاش نیلوفرستان نماید. خاقانی .پس به عهد مستضی امسال دیدم در تموزکز تیمم گاه صد نیلوفرستان دیده اند.خاقانی .
-
لطفعلی
لغتنامه دهخدا
لطفعلی . [ ل ُ ع َ ] (اِخ ) (حاج میرزا...) ابن میرزا احمد مجتهد تبریزی . صاحب شرحی بر کتاب ریاض المسائل استاد خود سیدعلی طباطبائی به نام اوثق الوسائل فی شرح ریاض المسائل و آن در فقه و تا مبحث تیمم است . (ریحانة الادب ج 2 ص 417).
-
مسح کردن
لغتنامه دهخدا
مسح کردن . [ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بسودن . لمس کردن . مس کردن . تمسح . مسح . (از منتهی الارب ). و رجوع به مسح شود. || در اصطلاح فقهی ، در وضو مالیدن کف دست تر بر سر و دو پا. رجوع به مسح شود: تیمم ؛ مسح کردن دو دست و روی به خاک . (دهار). نثنثة؛ مسح ...
-
عکلی
لغتنامه دهخدا
عکلی . [ ع ُ] (ص نسبی ) منسوب به عکل ، و آن بطنی است از تیمم . ولی اصح آن است که عکل نام کنیزی است از آن زنی از حمیر، و آن زن را عوف بن قیس بن وائل بن عوف بن عبد مناةبن ادبن طابخة بزنی گرفت و چون درگذشت عوف با این کنیزازدواج کرد و او فرزندان عوف را د...