کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تکیهگاه 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مسندگاه
لغتنامه دهخدا
مسندگاه . [ م َ ن َ ] (اِ مرکب ) تکیه گاه . || پناه گاه و جای پناه . (ناظم الاطباء).
-
صندلی راحت
لغتنامه دهخدا
صندلی راحت . [ ص َ دَی ِ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صندلیی که براحتی بتوان روی آن نشست و آن چنانست که تکیه گاه و نشیمنگاه صندلی از پارچه ٔ یک تیکه است . بالای پارچه به انتهای تکیه گاه و پائین آن به انتهای نشیمنگاه بسته است .
-
واریخ
لغتنامه دهخدا
واریخ . (اِخ ) آرنج و مرفق . || تکیه گاه درخت رز. (ناظم الاطباء).
-
باوو
لغتنامه دهخدا
باوو. [ وُ وُ ] (اِ) بازوی در. آن چوب که در بدان تکیه کند. قطعه چوب تراشیده که معمولاً برای چارچوب و تکیه گاه در بکار رود.
-
دارافزین
لغتنامه دهخدا
دارافزین . [ رْ اَ ] (اِ) دارآفرین . تکیه گاه و محجر تخت و صفه و بام و تکیه گاه مطلق . (انجمن آرا). دارابزین : بخیره چشمی سوراخهای دارافزین بسرخ رویی دیوارهای آتشدان . روحانی سمرقندی .رجوع به دارآفرین شود.
-
حلفق
لغتنامه دهخدا
حلفق . [ ح ُ ف ُ ] (ع اِ) داربزین که تکیه گاه باشد. (منتهی الارب ). درابزین . (اقرب الموارد).
-
انبردست
لغتنامه دهخدا
انبردست . [ اَم ْ ب ُ دَ ] (اِ مرکب ) در اصطلاح مکانیک ، نوعی از اهرم که تکیه گاه آن بین نقطه ٔ کارگر و نقطه ٔ ایستادگی قرار دارد. (از فرهنگ فارسی معین ).
-
مرتفق
لغتنامه دهخدا
مرتفق . [ م ُ ت َ ف َ ] (ع اِ) منزل و جای تکیه . (منتهی الارب ). تکیه گاه و بالش . (دستورالاخوان ) نشست جای . (مهذب الاسماء). متکا. (یادداشت مرحوم دهخدا). مخده . آنچه بدان تکیه زنند. || (ص ) نعت مفعولی است از ارتفاق . رجوع به ارتفاق شود.
-
مسورة
لغتنامه دهخدا
مسورة. [ م ِس ْ وَ رَ ] (ع اِ) تکیه جای چرمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تکیه گاه چرمین . متکای چرمین . (ناظم الاطباء). بالش چرمین . (مهذب الاسماء). بالش نشستنی . نهالیچه . (زمخشری ). بالش چرمین . (مهذب الاسماء). بالش تکیه . ج ، مساور. و رجوع به مس...
-
نکابة
لغتنامه دهخدا
نکابة. [ ن ِ ب َ ] (ع مص ) نقیب و پذیرفتار قوم گردیدن و تکیه جای و معتمد قوم شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازمتن اللغة). نکوب . (از اقرب الموارد). تکیه گاه و معتمد قوم بودن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مستند
لغتنامه دهخدا
مستند. [ م ُ ت َ ن َ ] (ع ص ، اِ) کسی که پناه به او برده شود. (غیاث ). || تکیه کرده شده : اصبعت در سیر پیدا می کندکه نظر بر حرف داری مستند. مولوی (مثنوی ).|| تکیه و محل تکیه و پشتی . (ناظم الاطباء). تکیه گاه . معتمد. سند. رجوع به استناد شود. || سند ح...
-
عمدةالملک
لغتنامه دهخدا
عمدةالملک . [ ع ُ دَ تُل ْ م ُ ] (ع اِ مرکب ) (از: عمدة + ملک ) تکیه گاه ملک و مملکت . این ترکیب به عنوان لقب برای امرا و ارکان دولت بکار میرفت .
-
دارفزین
لغتنامه دهخدا
دارفزین . [ رَ ](اِ) صفه و سکو و دکه ، که در پیش خانه ها بجهت نشستن سازند. (برهان ). || تکیه گاه . (برهان ). رجوع به دارابزین ، دارآفرین و داربزین شود. || پنجره . (انجمن آرا).
-
تکاءة
لغتنامه دهخدا
تکاءة. [ ت ُ ک َ ءَ ] (ع اِ)تکیه جای و چوبدستی . (منتهی الارب ). پشتیبان و تکیه گاه و عصا و توشک و متکا. (ناظم الاطباء). آنچه بر آن تکیه کنند از عصا و جز آن ، چون شمشیر و کمان . (از اقرب الموارد). بالش تکیه . (مهذب الاسماء). تکیه جای . (صراح اللغة). ...
-
صندلی حصیری
لغتنامه دهخدا
صندلی حصیری . [ ص َ دَ ی ِ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صندلیی که نشیمنگاه آنرا از نی سازند. صندلیی که نشیمنگاه و تکیه گاه آن از نی یا رشته های چرم حصیرباف باشد.