کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تُخْرِجُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تخرج
لغتنامه دهخدا
تخرج . [ ت َ خ َرْ رُ ] (ع مص ) به علم رسیدن . (تاج المصادر بیهقی ). به علم رسیدن و ادب یافتن . (آنندراج ). فرا راه افتادن در علم و ادب و برساخته شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تدرب در علم و تعلم آن . (اقرب الموارد) (المنجد): تخرج علیه فی الفقه...
-
واژههای همآوا
-
تخرج
لغتنامه دهخدا
تخرج . [ ت َ خ َرْ رُ ] (ع مص ) به علم رسیدن . (تاج المصادر بیهقی ). به علم رسیدن و ادب یافتن . (آنندراج ). فرا راه افتادن در علم و ادب و برساخته شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تدرب در علم و تعلم آن . (اقرب الموارد) (المنجد): تخرج علیه فی الفقه...
-
جستوجو در متن
-
لدم
لغتنامه دهخدا
لدم . [ ل َ ] (ع اِ) آواز سنگ و جز آن که بر زمین افتد. منه الحدیث و اﷲ لااکون مثل الضبع تسمع اللدم حتی تخرج فتصاد. رجوع به «کفتار خانه نیست » در امثال و حکم شود. فدم ثدم لدم ، از اتباع است . (منتهی الارب ).
-
تلجلج
لغتنامه دهخدا
تلجلج . [ ت َل َ ل ُ ] (ع مص ) دودله شدن و متردد گردیدن و جنبیدن و در دهان گردانیدن سخن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کلمة الحکمة تکون فی صدرالمنافق فتلجلج حتی تخرج الی صاحبها. (اقرب الموارد). || گرفتن چیزی را از کس...
-
بحنانة
لغتنامه دهخدا
بحنانة.[ ب َ ن َ ] (ع اِ) بحناء. (آنندراج ) (منتهی الارب ). آوند بزرگ که از برگ خرما و جز آن سازند. || پاره ای بزرگ از آتش ، و منه الحدیث ، اذا کان یوم القیمة تخرج بحنانة من جهنم فتلقط المنافقین لقط الحمامة القرطم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم ال...
-
تجوف
لغتنامه دهخدا
تجوف . [ ت َ ج َوْ وُ ] (ع مص ) در میان چیزی شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). در میان چیزی درشدن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). به اندرون وی درآمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): اجتاف الوحشی کناسه و تجوفه . (اقرب الموارد). || ...
-
سابحات
لغتنامه دهخدا
سابحات . [ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ سابحة. رجوع به سابحة شود. || کشتیها. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ارواح مؤمنان . (اقرب الموارد). ارواح مؤمنان که به آسانی بیرون کرده شوند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ارواح المؤمنین تخرج بسهولت . (تاج...
-
قصة
لغتنامه دهخدا
قصة. [ ق َص ْ ص َ ] (ع اِ) گچ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). جصة. (اقرب الموارد). و این لغت مردم مجانه است . (اقرب الموارد). در حدیث آمده است : الحائض لاتغتسل حتی تری القصة البیضاء؛ ای حتی تخرج الخرقة التی تختشی بها کأنها قصة لایخالطها صفرة. (منته...
-
ناخر
لغتنامه دهخدا
ناخر. [ خ ِ ] (ع ص ) کهنه ٔ پوسیده ٔ ریزریز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || استخوان کاواک که به وزیدن باد آواز آید از وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). استخوان پوسیده . (مهذب الاسماء). قیل الذی تدخل فیه الریح ثم تخرج منه و لها نخیر. (ا...
-
متخرج
لغتنامه دهخدا
متخرج . [ م ُ ت َخ َرْ رِ ] (ع ص ) طالب العلم . فرا راه افتاده در علم و ادب و برساخته شده . (آنندراج ). فرا گرفته ٔ علم و ادب و برساخته شده ٔ در آن . (ناظم الاطباء). فرا راه افتاده در علم و ادب . طالب علم . دانشجو. (فرهنگ فارسی معین ). || فارغ التحصی...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) مولاة عائشة. قال ابوعمر حدیثها لیس بالقائم الاسناد روی عنها ابوعبداﷲ المدنی و هو مجهول . قلت اسنده المستغفری من طریق عبدالکریم الحرار عن ابی عبداﷲ المدنی عن حاجبة عائشة و مولاتها قلت قلت : یا رسول اﷲ! انک تخرج من الخلاء فادخل...
-
حبس
لغتنامه دهخدا
حبس . [ ح ُ ] (اِخ ) زمخشری گوید: کوهی است مر بنی قرة را. و دیگران گفته اند: میان حرة بنی سلیم و الوارقیة باشد. و در حدیث عبداﷲبن حبشی آمده است : تخرج نار من حبس سیل . ابوالفتح نصر گوید: حبس سیل ، که به فتح نیز روایت شده یکی از دوحره ٔبنی سلیم باشد. ...
-
حبشی
لغتنامه دهخدا
حبشی . [ ] (اِخ ) ابن محمدبن شعیب الشیبانی نحوی ضریر. مکنی به ابی الغنائم النحوی الضریر. وی از اهل واسط از ناحیه ٔ معروف به افشولیة، وفات وی به ذی القعده ٔ سال 565 هَ . ق . است . او از افشولیة به واسط شد و بدانجا قرآن و چیزی ازنحو فراگرفت . و سپس به ...