کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تَسْرِيحٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تسریح
لغتنامه دهخدا
تسریح . [ ت َ ] (ع مص ) رها کردن . (زوزنی ). طلاق دادن زن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رهانیدن زن . (آنندراج ). طلاق دادن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از المنجد) : الطلاق مرتان فامساک بمعروف او تسریح باحسان ... (قرآن 229/2). || به چرا گذ...
-
جستوجو در متن
-
مسرح
لغتنامه دهخدا
مسرح . [ م ُ س َرْ رَ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسریح . رجوع به تسریح شود.
-
تمشیط
لغتنامه دهخدا
تمشیط. [ت َ ] (ع مص ) شانه وار پیدا شدن پیه در پهلوی اشتر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تسریح و تخلیص بعض موی از بعض دیگر. (از اقرب الموارد).
-
مراطة
لغتنامه دهخدا
مراطة. [ م ُ طَ ] (ع ص ) موی افتاده از برکندن یا از شانه کردن . (از منتهی الارب ). موئی که به زمین افتاده باشد، چه بر اثر تسریح و شانه زدن و چه به علت نتف و از جای کندن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
-
قطانی
لغتنامه دهخدا
قطانی . [ ] (اِخ ) شیخ جاوی . از دانشمندان است . او راست : تسهیل الامانی فی شرح عوامل الجرجانی . کتاب دیگری به نام تسریح العوامل فی شرح العوامل از همین مؤلف در مصر به سال 1325 هَ . ق . با کتاب تسهیل الاسماء به چاپ رسیده است . (معجم المطبوعات ج 2 ستو...
-
طلاق دادن
لغتنامه دهخدا
طلاق دادن . [ طَ دَ ](مص مرکب ) رها کردن زن . تسریح . (منتهی الارب ). تطلیق . (تاج المصادر). اِملاک . یقال : اُمْلِکَت امرَها (مجهولاً)؛ یعنی طلاق داده شد. (منتهی الارب ) : هرکه مراو را طلاق داد بجویدش دوست ندارد هگرز شوی حلاله . ناصرخسرو.و هرگاه که ...
-
ترجیل
لغتنامه دهخدا
ترجیل . [ ت َ ] (ع مص ) جعد کردن موی و فروکردن موی . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بشک کردن . تجعید. (مجمل اللغة). فروهشته گردانیدن موی را یا میان فروهشته و مرغول گردانیدن آنرا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تسریح کردن موی : رَجَّل َ جعد...
-
لامنس
لغتنامه دهخدا
لامنس . [ م ُ ن ِ ] (اِخ ) الاب هانری . احد علماء المشرقیات البلجیکی . المرسل الیسوعی نزیل بیروت و مصر و کان استاذاً للاسفار القدیمة فی کلیة رومیة.وله : الالفاظ الفرنسیة المشتقة من العربیة: تسریح الابصار فیما یحتوی لبنان من الاثار؛ الرحلةالسوریة فی ا...
-
سراح
لغتنامه دهخدا
سراح . [ س َ ] (ع اِمص ) رها کردن . (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ص 57). || طلاق . اسم است مر تسریح را. (منتهی الارب ) : و سرحوهن سراحاً جمیلاً. (قرآن 49/33). (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || و در مثل است : السراح من النجاح ؛ یعنی اگر بر رو...
-
درمسنگ
لغتنامه دهخدا
درمسنگ . [ دِ رَ س َ ] (اِ مرکب ) (از: درم ، مخفف درهم ،در وزن + سنگ ، وزن ) هموزن درم . (آنندراج ). مثقال . (دهار). هفت یک استیر. چهل درمسنگ یک اوقیه است . سنگ را از آنروی به درم الحاق کنند تا با درم سیم مشتبه نگردد، یعنی به سنگ سیم ، صاحب ذخیره ٔ خ...
-
قاضی سبکی
لغتنامه دهخدا
قاضی سبکی . [ س ُ ] (اِخ ) علی بن عبدالکافی بن علی بن تمام بن یوسف بن موسی بن تمام بن حامدبن یحیی بن عمربن عثمان بن علی بن سواربن سلیم انصاری خزرجی سبکی الولاده شافعی الفروع اشعری الاصول ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به تاج الدین یا تقی الدین . از اکابر ...
-
لبنی
لغتنامه دهخدا
لبنی . [ ل ُ نا ] (اِخ ) نام معشوقه ٔ قیس بن ذریح . صاحب تزیین الاسواق ، شرح پیوستگی آندو را چنین آرد: هو قیس بن ذریح بن سنة و هو رضیع الحسین بن علی بن ابیطالب و سبب علاقته بلبنی بنت الحباب الکعبیة انه ذهب لبعض حاجاته فمر ببنی کعب و قد احتدم الحرفاست...
-
علی سبکی
لغتنامه دهخدا
علی سبکی . [ ع َ ی ِ س ُ ] (اِخ ) ابن عبدالکافی بن علی بن تمام بن یوسف بن موسی بن تمام أنصاری خزرجی سبکی شافعی . ملقب به تقی الدین و مکنی به ابوالحسن . عالم در فقه و تفسیر و منطق و قرائت و حدیث و ادب و نحو و لغت و حکمت بود. وی در اول ماه صفر سال 683...
-
آسان
لغتنامه دهخدا
آسان . (ص ، ق ) خوار. سهل . هَین . یَسیر. اَهوَن . مُیسر. میسور. مقابل دشوار، سخت ، صعب ، دشخوار، مشکل . نض : بدان آنگهی زال اندیشه کردوز اندیشه آسانترش گشت درد. فردوسی .ندیدم جهاندار بخشنده ای بگاه و کیان بر درخشنده ای همی این سخن بر دل آسان نبودجز ...