کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توبه کاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توبه کاری
لغتنامه دهخدا
توبه کاری . [ ت َ / تُو ب َ / ب ِ ] (حامص مرکب ) پشیمانی و ندامت و عهد و سوگند در پرهیزگاری . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
توبة
لغتنامه دهخدا
توبة. [ ت َ ب َ ] (اِخ ) (تل ...) در جانب شرقی دجله مقابل شهر موصل و متصل به نینوا و در آنجای تلی است که آنرا زیارت کنند و در آنجا به تفرج پردازند. رجوع به معجم البلدان ذیل «تل توبة» شود.
-
توبة
لغتنامه دهخدا
توبة. [ ت َ ب َ ] (اِخ ) ابن حمیربن حزن بن کعب . شاعری بوده است . (منتهی الارب ). شاعری از عشاق مشهور عرب است و در اواسط قرن اول هجری و در زمان خلافت بنی امیه می زیست . رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 167 و عقد الفرید ج 3 ص 302 و قاموس الاعلام ترکی و البیا...
-
توبة
لغتنامه دهخدا
توبة. [ ت َ ب َ ] (اِخ ) سوره ٔ نهمین از قرآن کریم ، مدنیه و آن دارای 129 آیت است ، پس از انفال و پیش از یونس . نام دیگر آن بحوث است . سوره ٔ برائه . (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا).
-
تؤبه
لغتنامه دهخدا
تؤبه . [ ت ُ ءَ ب َ ] (ع اِ) (از «ت ء ب ») عار و ننگ . (منتهی الارب ). اِبَة. (منتهی الارب ). رجوع به اِبة شود.
-
تل توبة
لغتنامه دهخدا
تل توبة. [ ت َل ْ ل ُ ت َ ب َ ] (اِخ ) موضعی است مقابل موصل در شرق دجله متصل به نینوی ... گویند آن را تل توبه خوانند از آنرو که چون بر قوم یونس عذاب رسید در این تل فراهم آمدند و توبه آشکار کردند و خداعذاب از آنان برداشت . بر آن هیکلی بود بتان را، پس ...
-
ام توبه
لغتنامه دهخدا
ام توبه . [ اُ م م ِ ب َ ] (ع اِ مرکب ) مورچه . (از المرصع).
-
توبه دادن
لغتنامه دهخدا
توبه دادن . [ ت َ / تُو ب َ / ب ِ دَ ] (مص مرکب ) امر فرمودن کسی را به بازگشتن از گناه و بتینه دادن . (ناظم الاطباء) : پارسا از لب ساغر به دهان آب آرددیگران را ز می و نقل چرا توبه دهد؟ کمال اسماعیل (از آنندراج ).آنچه مقصود ز شعر است ، چو در گیتی نیست...
-
توبه شکستن
لغتنامه دهخدا
توبه شکستن . [ ت َ / تُو ب َ / ب ِ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) برگشتن به گناه و مرتکب شدن هر گناهی که سابقاً مرتکب شده بود و شکستن عهد و میثاق . (ناظم الاطباء) : عنان عمر شد از کف رکاب می بکف آرکه دل به توبه شکستن بهانه بازآورد. خاقانی .کسان که در رمضان...
-
توبه کردن
لغتنامه دهخدا
توبه کردن . [ ت َ / تُو ب َ / ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب )پشیمان شدن و بازگشت از گناه . (ناظم الاطباء). هود. تهود. تحرج . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : از چه توبه نکند خواجه که هر جا که بودقدحی می بنخورده کندی زود هراش . شهید بلخی (از یادداشت بخطمرحوم دهخدا...
-
توبه دار
لغتنامه دهخدا
توبه دار. [ ت َ/ تُو ب َ / ب ِ ] (نف مرکب ) توبه کار. تائب و نادم و پشیمان . (ناظم الاطباء).
-
توبه ده
لغتنامه دهخدا
توبه ده . [ ت َ / تُو ب َ / ب ِ دِه ْ ] (نف مرکب ) توبه دهنده . آنکه گناهکار را از تکرار گناه بازدارد : الفت ده هجران و وصال است صبوری مخموری می توبه ده و توبه شکن شد.نظیری (از آنندراج ).
-
توبه سوز
لغتنامه دهخدا
توبه سوز. [ ت َ / تُو ب َ / ب ِ ] (نف مرکب )توبه سوزاننده . توبه شکن . باطل کننده ٔ توبه و عهد و میثاق . توبه را شکند و به گناه بازگرداند : بیا ساقی آن آتش توبه سوزبه آتشگه مغز من برفروز. نظامی .رجوع به توبه و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
توبه شکسته
لغتنامه دهخدا
توبه شکسته . [ ت َ /تُو ب َ / ب ِ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) بازگشته به گناه . سر باززده از توبه و عهد و میثاق . کسی که توبه ٔ خود را با گناه تازه باطل کرده باشد : عاشقی توبه شکسته همچو من از طواف خمستان آمد برون . خاقانی .رجوع به توبه شکستن و ...