کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توازن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توازن
لغتنامه دهخدا
توازن . [ ت َ زُ ] (ع مص ) به همسنگ آمدن . (زوزنی ). هم سنگ شدن . (دهار). برابر و هم سنگ شدن دو چیز. (آنندراج ). هموزن شدن و همدیگر سنجیده گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هم سنگی . معادله . سنجیدن . سنجش . بهم سنجیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا...
-
جستوجو در متن
-
سنجش
لغتنامه دهخدا
سنجش . [ س َ ج ِ ] (اِمص ) سختن . آزمودن . قیاس کردن . قیاس . مقایسه . آزمودن . رجوع به سنجیدن شود. || موازنه . وزن . توازن .
-
خوش قطعی
لغتنامه دهخدا
خوش قطعی . [ خوَش ْ / خُش ْ ق َ ] (حامص مرکب ) تناسب و توازن چیزی در اندازه . نیکواندازگی . خوش برشی .
-
خوش قوارگی
لغتنامه دهخدا
خوش قوارگی . [ خوَش ْ / خُش ْ ق َ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) با اندازه ٔ خوب . نیکوقوارگی . خوب قوارگی . خوب اندامی . خوش هیئتی . توازن در قامت .
-
هم سنگی
لغتنامه دهخدا
هم سنگی . [ هََ س َ ](حامص مرکب ) توازن . تعادل . هم وزن بودن : کفی خاک با او چو کردند یاربه هم سنگیش راست آمد عیار. نظامی .به هم سنگی خود مرا برمسنج که از اژدها بهمن آمد به رنج . نظامی . || هم ارزش و همدرجه بودن . برابری : به هم سنگی خویش در روم و ش...
-
تناسب اندام
لغتنامه دهخدا
تناسب اندام . [ ت َ س ُ ب ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) توازن و هم آهنگی اندامهای مختلف بدن با یکدیگر، چنانکه زیبائی بدن انسان در تناسب اندام وی است . رجوع به کالبدشناسی هنری دکتر نعمت اﷲ کیهانی صص 158-163 شود.
-
مکانیک
لغتنامه دهخدا
مکانیک . [ م ِ ] (فرانسوی ، اِ) شاخه ای از علم فیزیک است که خواص اجسام مادی را در برابر اثر نیرو مطالعه می کند. (فرهنگ اصطلاحات علمی ). علم حیل . منجانیقون . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). علم حرکات و شناسایی توازن و تعادل بین نیروها و به کار بردن قوان...
-
بیلان
لغتنامه دهخدا
بیلان . (فرانسوی ، اِ) در اصطلاح بانکی به معنای ترازنامه است . (از یادداشت مؤلف ) (از لغات فرهنگستان ). توازن . (یادداشت مؤلف ). موازنه ٔ دخل و خرج حالت دارائی تاجر. نمودار حساب دخل و خرج بازرگان .- بیلان بستن ؛ تراز بستن .
-
مخانیقون
لغتنامه دهخدا
مخانیقون . [ م ِ ] (معرب ،ص ، اِ) بیرونی این کلمه را در الجماهر معادل مهندسین و اصحاب حیل آورده و جمع آن را مخانیقونات ضبط کرده است که بی تردید معرب از «مخانه » یونانی (مکانیک فرانسوی ) است که به جای مکانیسین فرانسوی یعنی کسی که به امور مکانیک اشتغال...
-
استواء
لغتنامه دهخدا
استواء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برابر یکدیگر شدن . (منتهی الارب ). برابر شدن . (غیاث ). برابر شدن با. برابر گردیدن . (منتهی الارب ). برابری . یکسانی . همواری : استویا؛ با همدیگر برابر و مانند شدند. (منتهی الارب ) : تا آفتاب رایش در خط استواست روز و شب عدو...
-
بحران
لغتنامه دهخدا
بحران . [ ب ُ ] (ع اِ) تغییری که بیمار را پیدا آید در تب و با یوم اضافه شود چنانکه گویند «یوم بحران ». (ناظم الاطباء). یوم باحوری برخلاف قیاس نیز گفته شده است به انتساب به باحور یا باحوراء که شدة گرمای تابستان باشد. (از منتهی الارب ). شدت بعض بیماریه...
-
موازنه
لغتنامه دهخدا
موازنه . [ م ُ زَ ن َ / زِ ن ِ ] (از ع ، اِ ص ) موازنة. رجوع به موازنة شود. || سنجیدگی میان دو چیز و آن دو را با هم برابر کردن . کشیدن و سنجیدن با دیگری . (یادداشت مؤلف ). مقایسه . سنجش . تیک کردن : با یک نفر نویسنده که از سرکار مواجب دارد [ اخراجات...
-
سنجیدن
لغتنامه دهخدا
سنجیدن . [ س َ دَ ] (مص ) (از: سنج + یدن ، پسوند مصدری ) با جزو اول از ریشه ٔ سج یا سک ، سختن به معنی وزن کردن چیزی را با ترازو و جز آن مقایسه کردن و برابر کردن .(از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). وزن . (منتهی الارب ).وزن کردن . (شرفنامه ٔ منیری ) (آنن...
-
طبخ
لغتنامه دهخدا
طبخ . [ طَ ] (ع مص ) پختن اِشتواء باشد یا اقتداراً. (خواه به بریان کردن و خواه در دیگ پختن ). یقال : هذه ُ خبزةٌ جیدةالطبخ . و کذا آجُرة. (منتهی الارب ). دیگ پختن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة) (زوزنی ). پُخت . پزاندن . (غیاث اللغات ). پوختن . (...