کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تهطال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تهطال
لغتنامه دهخدا
تهطال . [ ت َ ](ع مص ) هطل . هطلان . (منتهی الارب ): هطل المطر هطلاً. وهطلاناً و تهطالاً. (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).باریدن باران و اشک . (آنندراج ). رجوع به هطل شود.
-
واژههای همآوا
-
تهتال
لغتنامه دهخدا
تهتال . [ ت َ ] (ع مص ) باران باریدن . (تاج المصادر بیهقی ). پیاپی باریدن یا نیک باریدن ابر.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد): هتلت السماء هتلاً و هتولاً و هتلاناً و تهتالاً (از باب ضرب )؛ پیاپی بارید آسمان و یا نیک بارید. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
هتل
لغتنامه دهخدا
هتل . [ هََ ] (ع مص ) پیاپی باریدن ابر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هطل . (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد).باران باریدن . (تاج المصادر بیهقی ). || نیک باریدن ابر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). این کلمه مبدل هتن باشد...
-
هتلان
لغتنامه دهخدا
هتلان . [ هََ ت َ ] (ع مص ) پیاپی باریدن ابر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هطلان . (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). || نیک باریدن ابر.(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). باران باریدن . (تاج المصادر بیهقی ). هُتول . تَهتال...
-
ترحال
لغتنامه دهخدا
ترحال . [ ت َ ] (ع مص ) کوچ کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سفر و کوچ و رحلت . (ناظم الاطباء) : و امن و امان بر سبیل ترحال در حال کمر بست . (جهانگشای جوینی ). در نزدیکی شهر نزول کردند مترددحال میان اقامت و ترحال . (جهانگشای جوینی ).که بگوید گر بخوا...
-
هتن
لغتنامه دهخدا
هتن . [ هََ ] (ع مص ) هتنت السماء هتناً؛ باریدن ابر. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (تاج العروس ). || پیاپی باریدن ابر. باریدن ابر مانند هطل یا فوق آن . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (منتهی الارب ) (تاج العروس ). || س...
-
اشک
لغتنامه دهخدا
اشک . [ اَ ] (اِ) قطره . (برهان ) (غیاث ) (هفت قلزم ). قطره ٔ آب . (آنندراج ). هر چکه . قطره ٔ باران . (سروری ) (فرهنگ اسدی ). قطره را گویند عموماً : چنان شد ظلم در ایام او گم که اشکی در میان بحر قلزم . عطار (از جهانگیری ). || نمی که بر گیاه و به زمی...