کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنگی مردمک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نفس تنگی
لغتنامه دهخدا
نفس تنگی . [ ن َ ف َ ت َ] (حامص مرکب ) بیماری ضیق النفس . (ناظم الاطباء). عسرالنفس . تنگی نفس . ضیق النفس . (یادداشت مؤلف ). آسم .
-
دست تنگی
لغتنامه دهخدا
دست تنگی . [ دَ ت َ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت دست تنگ . عسرت . اعسار. ضیق معاش . تنگدستی . درویشی . فقر و مسکنت . سختی معیشت : نقل است که در مرض موت بودی و یکی درآمد و از دست تنگی روزگار شکایت کرد، پیراهن بدو داد. (تذکرة الاولیاء عطار). از دهر مخالف ...
-
دهان تنگی
لغتنامه دهخدا
دهان تنگی . [ دَ ت َ ] (حامص مرکب ) صفت دهان تنگ . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دهان تنگ شود.
-
سینه تنگی
لغتنامه دهخدا
سینه تنگی . [ ن َ / ن ِ ت َ ] (حامص مرکب ) به مرض ضیق نفس دچار شدن . آسم . رجوع به آسم شود.
-
کاسه تنگی
لغتنامه دهخدا
کاسه تنگی . [ س َ / س ِ ت َ ] (حامص مرکب ) تنگ ظرفی . (آنندراج ).
-
نان تنگی
لغتنامه دهخدا
نان تنگی . [ ت َ ] (حامص مرکب ) کمیابی نان . قحطی . خشکسالی : از این مرد ما را زیانها رسیدز نان تنگی آفت به جانها رسید.نظامی .
-
تنگی کردن
لغتنامه دهخدا
تنگی کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به سختی بیرون آمدن . (ناظم الاطباء). || خست . خودداری . امساک کردن : توانگر که تنگی کند در خورش دریغ آیدش پوشش و پرورش . فردوسی .رجوع به تنگ و تنگی و دیگر ترکیبهای این دو شود.
-
تنگی کشیدن
لغتنامه دهخدا
تنگی کشیدن . [ ت َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) عسرت کشیدن . سختی کشیدن : چه فارغند ز بیم فشار تنگی قبرکسان که تنگی مسکن کشیده اند امروز. صائب (از آنندراج ).رجوع به تنگی شود.
-
تنگی سر
لغتنامه دهخدا
تنگی سر. [ ت َ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ژاوه رود است که در بخش رزاب شهرستان سنندج واقع است و 107 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
خلق تنگی
لغتنامه دهخدا
خلق تنگی . [ خ ُ ت َ ] (حامص مرکب ) عصبانیت . غضبناکی . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
چشم تنگی
لغتنامه دهخدا
چشم تنگی . [ چ َ / چ ِ ت َ ] (حامص مرکب ) آزمندی . حرص ورزی . بخل و حسد. تنگ نظری . تنگ چشمی . رجوع به چشم تنگ شود.
-
جستوجو در متن
-
دیده
لغتنامه دهخدا
دیده . [ دی دَ / دِ ] (اِ) چشم . (برهان ) (جهانگیری ). قسمتی از چشم که بدان بینند یا جزئی از جهاز بینائی که پلک و مژه از آن مستثناست . (یادداشت مؤلف ). ج ، دیدگان . صاحب آنندراج گوید گستاخ ، پریشان نظر، دیدارجوی ، خونخوار، جویبار، خونابه چکان ، آتش ...
-
دانه
لغتنامه دهخدا
دانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) مطلق حبوب خوردنی از گندم و جو و عدس و باقلا و ماش و نخود و لوبیا و خلر و گاودانه و جز آن . مطلق حبه ها. غله . مطلق حبه ها از جنس گندم و جو و جز آن : پر از میوه کن خانه را تا بدرپر از دانه کن خنبه را تا بسر. ابوشکور.میازار مو...