کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنعم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تنعم
لغتنامه دهخدا
تنعم . [ ت َ ع ُ ](اِخ ) از اعلام است . (منتهی الارب ). تَنْعُم و تَنْعُمة، دو قریه اند از اعمال صنعا. (از معجم البلدان ).
-
تنعم
لغتنامه دهخدا
تنعم . [ ت َ ن َع ْ ع ُ ] (ع مص ) به ناز زیستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). فراخ و آسان زندگانی گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مانند ترفّه و تمتع. (از اقرب الموارد). به ناز و نعمت پرورده شدن . (غیاث اللغات ). به ...
-
واژههای مشابه
-
تنعم راندن
لغتنامه دهخدا
تنعم راندن . [ ت َ ن َع ْ ع ُ دَ ] (مص مرکب ) خوشگذرانی کردن . در ناز و نعمت زیستن . در آسایش وفراغ بال بسر بردن . خوش بودن در زندگی : سیه نامه چندان تنعم براندکه در نامه جای نوشتن نماند. (بوستان ).رجوع به تنعم و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تنعم کردن
لغتنامه دهخدا
تنعم کردن . [ ت َ ن َع ْ ع ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خوش گذراندن . به ناز و نعمت زندگی کردن . در خوشی و آسایش و نعمت زیستن : هزار سال تنعم کنی بدان نرسدکه یک زمان به مراد کسیت باید بود. سعدی .مباش ازبهر روزی مضطرب ، بنشین تنعم کن که از نان خوردن افتاده س...
-
واژههای همآوا
-
تنام
لغتنامه دهخدا
تنام . [ ت َ م ] (ع مص ) افزون شدن و بسیار شدن . (ناظم الاطباء). || خفتن . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
تنعمات
لغتنامه دهخدا
تنعمات . [ ت َ ن َع ْ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ تنعم . عیش و عشرتها. (غیاث اللغات ). رجوع به تنعم و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تنعمة
لغتنامه دهخدا
تنعمة. [ ت َ ع ُ م َ ] (اِخ ) رجوع به تَنْعُم شود.
-
داءالملوک
لغتنامه دهخدا
داءالملوک . [ ئُل ْ م ُ ] (ع اِ مرکب ) ترفه . تنعم . || نقرس . داءالمفاصل .
-
گیتی خوری
لغتنامه دهخدا
گیتی خوری . [ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) عمل گیتی خور. در تنعم و ناز بودن .
-
تمدین
لغتنامه دهخدا
تمدین . [ ت َ م َ ی ُ ] (ع مص ) نازپرورده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تنعم . (اقرب الموارد).
-
طثن
لغتنامه دهخدا
طثن . [ طَ ] (ع اِمص ) سبکی نشاط. || شادی . تنعم . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
الج
لغتنامه دهخدا
الج . [ اَ ] (ص ، اِ) مردم صاحب غرور و متکبر را گویند. (برهان ) (هفت قلزم ). || (اِ) خرامیدن بناز و تنعم را نیز گفته اند. (برهان ).