کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تندنویس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تندنویس
لغتنامه دهخدا
تندنویس . [ ت ُن ْدْ ن ِ ] (نف مرکب )که سریع نویسد. که در نوشتن سریع باشد: صورت مذاکرات مجلس بوسیله ٔ تندنویسان مجلس شورای ملی تهیه می شود. رجوع به تندنویسی و تند و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
جستوجو در متن
-
زودنویس
لغتنامه دهخدا
زودنویس . [ ن ِ ] (نف مرکب ) سریعالتحریر. (ناظم الاطباء). زودنویسنده . تندنویس . || خلاصه نویس . (ناظم الاطباء).
-
سریعقلم
لغتنامه دهخدا
سریعقلم . [ س َ ق َ ل َ ] (ص مرکب ) تندنویس : از او سریعقلم تر کجاست در کیهان وزو بدیعسخن تر کجاست در کشور.سوزنی .
-
تندنویسی
لغتنامه دهخدا
تندنویسی . [ ت ُن ْدْ ن ِ ] (حامص مرکب ) سریع نوشتن . عمل تندنویس . یکی از مهارتهای لازم برای اشتغال منشی گری جدید داشتن هنر تندنویسی است تا آنچه بوسیله ٔ مدیران سازمان ها بیان می شود عیناً بوسیله ٔ منشی تندنویسی شود و به قسمتهای اجرایی ابلاغ گردد. ر...
-
خط مجموع
لغتنامه دهخدا
خط مجموع . [ خ َطْطِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خط رمز. خط تندنویس . خطی که از یک عده علامات ترکیب شده و برای نوشتن قول و گفتاری بکار رود. (یادداشت بخط مؤلف ). مقابل خط مبسوط، یعنی خط متعارف .
-
خطالمجموع
لغتنامه دهخدا
خطالمجموع . [ خ َطْ طُل ْ م َ ] (ع اِ مرکب ) فن بکار بستن علامات اختصاری و قراردادی برای تسریع در ثبت اقوالی که گفته میشود، تندنویس با علائم خاص این فن علامتهای خاص داردکه مورد پذیرش همه تندنویسانست و در این علائم بیشترتکیه بر تلفظ کلمات شده است و با...
-
نویس
لغتنامه دهخدا
نویس . [ ن ِ ] (ریشه ٔ فعل ) ریشه ٔ مضارع فعل نوشتن است و در صرف وجه مضارع و امر به کار رود: نویس . بنویس . می نویسم . || (ن مف ) به صورت مزید مؤخر به معنی «نوشت » در ترکیبات ذیل مستعمل است : بارنویس . بیرون نویس . پانویس . پاک نویس . پیش نویس . خار...
-
طاش کبری زاده
لغتنامه دهخدا
طاش کبری زاده . [ ک ُ را دَ / دِ ] (اِخ ) از فضلای نامی کشور ترکیه است که در قرن دهم میزیسته .وی را کتابی است بنام شقائق النعمانیة فی علماءالدولة العثمانیة، در پایان کتاب مزبور، ترجمه ٔ احوالی ازخود نوشته که ترجمه ٔ آن در ذیل درج میگردد. فاضل مزبور ن...