کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنبول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تنبول
لغتنامه دهخدا
تنبول . [ تَم ْ ] (اِ) برگی باشد که در هندوستان پان گویند و با آهک و فوفل خورند. (برهان ). برگی باشد بمقدار کف دست و کوچکتر و بزرگتر از کف نیز بشود ودر ملک هندوستان با فوفل و آهک بخورند و آن را تانبول و تامول و پان نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). برگی...
-
تنبول
لغتنامه دهخدا
تنبول . [ تَم ْ ] (اِخ ) نام قلعه ای است در هندوستان . (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ).
-
تنبول
لغتنامه دهخدا
تنبول . [ تَم ْ ] (ع ص ) کوتاه . ج ، تنابیل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
طنبول
لغتنامه دهخدا
طنبول . [ طَم ْ ] (اِخ ) دوده ای است به مصر. (منتهی الارب ). || دهی است به مصر. (منتخب اللغات ).
-
جستوجو در متن
-
تامبول
لغتنامه دهخدا
تامبول . (اِ) تامول است . (از آنندراج ). مأخوذ از هندی تانبول . (ناظم الاطباء). تَنبول . تَنبُل . برگ پان . رجوع به تامول و تانبول شود.
-
اصل التنبول
لغتنامه دهخدا
اصل التنبول . [ اَ لُت ْ تَم ْ ] (ع اِ مرکب ) بیخ پان ،بهندی کلیجن . (الفاظ الادویه ). رجوع به تنبول شود.
-
تنابیل
لغتنامه دهخدا
تنابیل . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تنبل و تنبال و تنبول . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تنابلة. (اقرب الموارد). رجوع به این کلمات شود.
-
تنبل
لغتنامه دهخدا
تنبل . [ تِم ْ ب َ ] (ع ص ) کوتاه . ج ، تنابیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تنبال و تنبالة و تنبول و تنابیل شود.
-
تامول
لغتنامه دهخدا
تامول . (اِ) برگی باشد برابر کف دست و بزرگتر و کوچکتر از کف دست نیز شود. (فرهنگ جهانگیری ). آن را در هندوستان با فوفل و آهک خورند. (برهان ) (ازفرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از فرهنگ رشیدی ) (از آنندراج ). و لبها را بدان سرخ سازند. (برهان ). و آن ر...
-
تنابله
لغتنامه دهخدا
تنابله . [ ت َ ب ِ ل َ / ل ِ ] (ع اِ) ج ِ تنبل . (المنجد). ج ِ تنبل و تنبال و تنباله و تنبول . (اقرب الموارد). تنابیل . (اقرب الموارد). و رجوع به این کلمات شود.
-
تانبول
لغتنامه دهخدا
تانبول . (اِ) گیاهی است به هند که آن را میجوند. (المنجد). تامول . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ جهانگیری ). تنبول . (فرهنگ نظام ). هو خمرالهند یمازج العقل قلیلاً. (منتهی الارب ). تامبول . تَنبُل . تنبول . تال . رجوع به تامول و دزی ج 1 ص 140 ...
-
پان
لغتنامه دهخدا
پان . (اِ) اسم هندی تنبول است . تامبول . تامول . تنبول . تنبُل . شاه صینی . (دمشقی ). و آن برگی باشد از قسمی فلفل که آنرا در هندوستان با آهک و فوفل خایند تا لبها را سرخ گرداند. (برهان ). مخلوطی از تانبول و فلفل و توتون که هندوان در دهان گیرند و آب آن...
-
فوفل
لغتنامه دهخدا
فوفل . [ فو ف ِ / ف َ ] (اِ) درختی است از تیره ٔ نخل ها که در مناطق گرم آسیا، هندوستان و جزایر سند و جاوه میروید. درختی است نسبةً بلند و برگهایش شانه ای هستند که در انتهای تنه ٔ برافراشته ٔ آن مانند تاجی قرار دارند. این درخت مانند خرمادوپایه و میوه ا...