کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تناثر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تناثر
لغتنامه دهخدا
تناثر. [ ت َ ث ُ ] (ع مص ) پراکنده گشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). از هم پاشیده شدن . (زوزنی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). تساقط. (اقرب الموارد). فروافتادن . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || نزد پزشکان ریختن موی باشد بر اثر ضعف نیروی رویی...
-
واژههای همآوا
-
تناصر
لغتنامه دهخدا
تناصر. [ ت َ ص ُ ] (ع مص ) یکدیگر را یاری دادن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || راست گردانیدن بعض خبر مر بعض را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
صواحة
لغتنامه دهخدا
صواحة.[ ص ُوْ وا ح َ ] (ع اِ) موی کفیده و پریشان . (منتهی الارب ). ما تشقق من الشعر و تناثر. (اقرب الموارد).
-
خافقات
لغتنامه دهخدا
خافقات . [ ف ِ ] (ع ص ) وصف ایام است و «ایام الخافقات » روزهائی است که در آن پاشیدند از هم ستاره ها در زمان ابی العباس و ابی جعفر. (منتهی الارب ). روزهای تناثر نجوم .
-
متناثر
لغتنامه دهخدا
متناثر. [ م ُ ت َ ث ِ ] (ع ص ) پراکنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). پراکنده و به اینجا و به آنجا افتاده . (ناظم الاطباء). || بیمار و هلاک شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تناثر شود.
-
قعال
لغتنامه دهخدا
قعال . [ ق ُ ] (ع اِ) شکوفه ٔ انگور و مانند آن . (منتهی الارب ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). نَورالعنب و شبهه ، او ما تناثر منه . الواحدة قُعالة. (اقرب الموارد). || آنچه بریزد از شکوفه ٔ رَز. (مهذب الاسماء). || پشم ریزان شتر. (اقرب الموارد). پشم ریزان از شت...
-
بریزیدن
لغتنامه دهخدا
بریزیدن . [ ب ِ دَ ] (مص ) تفتّت . خردمرد شدن . ریزه ریزه شدن . (یادداشت دهخدا): تمرّد؛ موی بریزیدن . (از دستوراللغة). و رجوع به بریزانیدن شود. || متلاشی شدن . از هم پاشیدن . پوسیدن : تناثر لحم ؛ بریزیدن گوشت . (از یادداشت دهخدا). از هم فروریختن : آن...
-
اسلاس
لغتنامه دهخدا
اسلاس . [ اِ ] (ع مص ) اسلاس نخله ؛ رفتن بیخ شاخ خرمابن : اسلست النخلة. (منتهی الارب ). و در تاج العروس آمده است : و سلست النخلة کفرح ؛ ذهب کربها. عن ابن عباد؛ کاسلست فهی سلاس . هکذا فی سائر النسخ و فی العباب و الذی فی التکملة واللسان فهی مسلس فیها و...
-
حجر بحری
لغتنامه دهخدا
حجر بحری . [ ح َ ج َ رِ ب َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ابن البیطار گوید: قال الغافقی هو حجرٌ یوجد فی ارض المغرب ترمی به امواج البحر کثیراً و هو علی شکل الفلک التی تغزل فیها النساء. مجوف علیه حب ناتی من اسفله الی اعلاه . ان شرب منه وزن دانق و هو عشر شعی...
-
کاذی
لغتنامه دهخدا
کاذی . (اِ) بر وزن شادی ، نباتی است بسیار خوشبوی و آن از درختی حاصل میشود مانند درخت خرما و آن را به شیرازی گل گیری گویند و در ملک دکن کوره به کسر کاف و سکون و فتح را خوانند شراب آن دفع آبله و جدری کند و جذام را نافع باشد. (برهان ). روغنی است و گیاهی...
-
پاشیدن
لغتنامه دهخدا
پاشیدن . [ دَ ] (مص ) پراکندن . پریشیدن . افشاندن . نثار کردن . ریختن . برافشاندن . پاچیدن . (در تداول عوام ): آب بر کسی پاشیدن ؛ آب بر روی او افشاندن . تخم در مزرعه پاشیدن ؛ تخم در کشتمند افشاندن . نمک و فلفل و نظایر آن بر روی چیزی پاشیدن ؛ نمک و فل...