کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمییز کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تمییز کردن
لغتنامه دهخدا
تمییز کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تمیز کردن . (فرهنگ فارسی معین ). بازشناختن . تمیز دادن . تمییز دادن . || پاکیزه ساختن . نظیف کردن . پاک کردن : تا میان هزیمت و نصرت تیغ چون گندنا کند تمییزاز تف تیغ فتنه باد تهی دشمنت را دماغ چون گشنیز. انوری .ر...
-
جستوجو در متن
-
میز
لغتنامه دهخدا
میز. (از ع ، اِمص ) مخفف تمیز. (از برهان ). تمییز را خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). تمییز. جدا کردن .
-
خانه پاک کردن
لغتنامه دهخدا
خانه پاک کردن . [ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از ویران کردن خانه است . (آنندراج ). || ویران کردن . || تمییز کردن و رُفتن خانه .
-
عقل رس
لغتنامه دهخدا
عقل رس . [ ع َ رَ ] (نف مرکب ) عقل رسنده . به سن تمییز رسیده .- عقل رس شدن ؛ در تداول خانگی ، به سنی که تمییز نیک از بد توان کردن رسیدن . به سنی بالغ شدن که عقل بر او حکومت کند. به درجه ٔ مردی یا زنی رسیدن . به سن رشد و تمییز رسیدن . رشد و تمییز بوا...
-
هبل
لغتنامه دهخدا
هبل . [ هََ ب َ ] (ع مص ) گم کردن مادر فرزند را و بی فرزند شدن : هبلته امه هبلا؛ گم کرد او را مادر وی و بی فرزند شد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) : و الناس من یلق خیراً قائلون له مایشتهی و لام المخطی ٔ ا...
-
مستدعی
لغتنامه دهخدا
مستدعی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) مستدع . نعت فاعلی از استدعاء. درخواست کننده . (غیاث ) (آنندراج ). آنکه خواهش کند. خواهشمند. طلب کننده . خواهنده . خواستار.- مستدعی تمییز ؛ فرجام خواه . (لغات فرهنگستان ).- مستدعی شدن ؛ درخواست کردن . خواهشمند شدن .- مستدع...
-
غورگی
لغتنامه دهخدا
غورگی . [ رَ / رِ ] (حامص ) کالی و نارسیدگی میوه ها. (ناظم الاطباء). غوره بودن . نارس بودن انگور و خرما. رجوع به غوره شود.- درغورگی مویز شدن ؛ کنایه از نرسیدن به مراد و ضایع شدن . ناامید شدن و از زندگی برخوردار نشدن . (ناظم الاطباء) : آنها که اسیر ع...
-
باز
لغتنامه دهخدا
باز. (پیشوند) بر سر افعال می آید و همان معانی یا مفاهیم دیگری را به فعل می بخشد. ناظم الاطباء نویسد: چون این کلمه را بر سر فعل درآورند معنی تکرار صدور به آن میدهد و یا در معانی آن تغییری وارد میکند - انتهی . و گاه نیز زاید بنظر میرسد: بازآزردن . بازآ...
-
نمک چشه
لغتنامه دهخدا
نمک چشه . [ ن َ م َ چ َ / چ ِ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) نمک چش . پاره ای و اندکی از غذا. || (اِمص مرکب ) کمی چشیدن . کمی خوردن از چیزی . (یادداشت مؤلف ).- نمک چشه کردن ؛ چشیدن طعامی برای دانستن اندازه ٔ نمک آن . مقداری بسیار اندک از طعامی خوردن به قدر...
-
وصله
لغتنامه دهخدا
وصله . [ وَ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) هر چیز که آن را به چیز دیگر پیوند کنند. (فرهنگ فارسی معین ). || پاره ٔ جامه و کاغذ و غیره . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پاره و کژنه و لاخه و وژنگ وپینه و درپی . (ناظم الاطباء). درپی و رقعه . (یادداشت مرحوم دهخدا). ق...
-
معاندت
لغتنامه دهخدا
معاندت . [ م ُ ن َ / ن ِ دَ ] (از ع ، اِمص ) تمرد و سرکشی و مخالفت و عداوت و دشمنی . (ناظم الاطباء). ستیزه . ستیهندگی . عناد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از جهت الزام حجت و اقامت بینت به رفق و مدارا دعوت فرمود و به اظهار آیات مثال داد تا معاندت و ت...
-
مأوی گرفتن
لغتنامه دهخدا
مأوی گرفتن . [ م َءْ وا / وی گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) جای گرفتن . اقامت کردن . مسکن گزیدن : ز بس گل که در باغ مأوی گرفت چمن رنگ ارتنگ مانی گرفت . رابعه بنت کعب قزداری .به می ماند اندر عقیقین قدح سرشکی که در لاله مأوی گرفت . رابعه بنت کعب قزداری .و ...
-
اسم تام
لغتنامه دهخدا
اسم تام . [ اِ م ِ تام م ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) در عربی آن اسم است که اسم دیگر را نصب دهد تا تمییز آن باشد. و تمامیت اسم به چهار چیز است : 1- تنوین چون : عندی رطل ٌ زیتاً. 2- نون تثنیه چون : منوان سمناً. 3- نون شبه جمع چون : عشرون درهماً. 4- اضافه ...
-
تحصیل
لغتنامه دهخدا
تحصیل . [ ت َ ] (ع مص ) غوره کردن خرمابن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || شکوفه ٔ زرد آوردن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). || برآوردن زر از کان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء...