کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمزیق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تمزیق
لغتنامه دهخدا
تمزیق . [ ت َ ] (ع مص ) دریدن . (زوزنی ) درانیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). سخت دریدن . (آنندراج ). جامه پاره کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : پیغمبر (ص ) گفت : مزق اﷲ ملکه کما مزق کتابی ؛ یعنی ، خدای ملک او را بران...
-
جستوجو در متن
-
تخارش
لغتنامه دهخدا
تخارش . [ ت َ رُ] (ع مص ) برانگیخته شدن سگان برای جنگ با یکدیگر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تهارش . (قطر المحیط). تخارش کلاب و سنانیر؛ تخادش و تمزیق بعض آنان مر بعض دیگر را. (اقرب الموارد).
-
ممزق
لغتنامه دهخدا
ممزق . [ م ُ م َزْ زِ ] (ع ص ) پراکننده . متفرق سازنده : روزگار مفرق احباب و ممزق اصحاب است میان ایشان تشتت و تفریق رسانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به تمزیق شود.
-
درانیدن
لغتنامه دهخدا
درانیدن . [ دَ دَ / دِرْ را دَ ] (مص ) متعدی دریدن . ولی قدما دریدن را لازم و متعدی استعمال می کردند. (یادداشت مرحوم دهخدا). چاک دادن و شکافتن کنانیدن و پاره کردن و دریدن کنانیدن . (ناظم الاطباء). پاره پاره کردن . پاره کردن . تمزیق . خرق . قَدّ:تخریق...
-
ممزق
لغتنامه دهخدا
ممزق . [ م ُ م َزْ زَ ] (ع مص ) جامه پاره کردن . (منتهی الارب ). پاره کردن . (ناظم الاطباء). تمزیق . (منتهی الارب ). پاره کردن و دریدن . مَزق . مصدر میمی است . (از اقرب الموارد) : مزقناهم کل ممزق (قرآن 19/34)؛ ایشان را پاره پاره بازگسستیم از هرگونه گ...
-
تشذیب
لغتنامه دهخدا
تشذیب . [ ت َ ] (ع مص ) باز کردن پوست درخت . || راندن و دفع کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || درخت پیراستن . (زوزنی ). خشاوه کردن درخت را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پراکنده کردن...
-
پاره پاره
لغتنامه دهخدا
پاره پاره . [ رَ / رِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) به قطعات بسیار جدا و مقسّم شده . بسیار جای از هم دریده . پاره پار. پارپار. ریش ریش . تکّه تکّه . ممزوق . ممزّق . پارچه پارچه . شاخ شاخ . لت لت . لخت لخت . جذاذ. قطعه قطعه . از همه جا دریده : کون چودفنوک پاره ...
-
پراکنده
لغتنامه دهخدا
پراکنده . [ پ َ ک َ / دَ / دِ ] (ن مف . ق ) متفرّق . کراشیده . متشتت . شَذَرمَذَر. مذرورة. منثور. نَشَر. منتشر. منتشره . پریشان . مُنفّض . مَبثوث . مُنْبّث . بَداد. بَدَد. متبدّد. شَت ّ. شتیت . (دهار). ولاو. وِلو. تار و مار. بشولیده .پشولیده . پاچیده...
-
دریدن
لغتنامه دهخدا
دریدن . [ دَ دَ ] (مص ) لازم و متعدی هر دو آید، و بیش از همین یک مصدر برای فعل آن نیامده است ؛ لازم چون : جامه بدرید، دلو بدرید یعنی دریده و پاره شد، متعدی چون : نامه ٔ او بدرید یعنی پاره کرد. (یادداشت مرحوم دهخدا).الف - در معنی متعدی : پاره کردن . (...