کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تماشا کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تماشا کردن
لغتنامه دهخدا
تماشا کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگریستن و تمتع بردن از نگریستن . (ناظم الاطباء). نظاره کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شاه امروز مقدمه ٔ لشکر بمن دهد و تماشا کند که من با ایشان چه کنم . (اسکندر نامه ٔ قدیم نسخه ٔ آقای سعیدنفیسی ). شاه اسک...
-
واژههای مشابه
-
تماشا داشتن
لغتنامه دهخدا
تماشا داشتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) دیدن چیزهایی که لایق نگریستن بود. (ناظم الاطباء). درخور تماشا بودن . تماشایی بودن : وجد صوفی شب معراج تماشا داردجلوه ٔ تیر در آماج تماشا دارد. اشرف (از آنندراج ).نوبهاراست و جهان سیر چمنها داردوضع دیوانه ٔ ما نیز ...
-
جستوجو در متن
-
بنگریدن
لغتنامه دهخدا
بنگریدن . [ ب ِ گ َدَ ] (مص ) از مصدر نگریستن . تماشا کردن . ملاحظه کردن . دیدن . نگاه کردن . رجوع به نگریستن و نگریدن شود.
-
لشتن
لغتنامه دهخدا
لشتن . [ ل َ ت َ ] (مص ) تماشا و تفرج کردن . (از برهان ) (از آنندراج ).
-
فرودیدن
لغتنامه دهخدا
فرودیدن . [ ف ُ دی دَ ] (مص مرکب ) نگاه کردن . تماشا کردن . به دقت نگریستن : چون فرودید چارگوشه ٔ باغ ساحتی دید چون بهشت فراغ .نظامی .
-
چشم آب دادن
لغتنامه دهخدا
چشم آب دادن . [ چ َ / چ ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از تماشا کردن . (برهان ). مرادف نظر و دیده را آب دادن . (از آنندراج ). دیدن چیز مرغوب و تماشا کردن آن را. (آنندراج ). تماشا کردن . (غیاث ) (ناظم الاطباء) (مجموعه ٔ مترادفات ص 97). چشم را آب دادن : آب خو...
-
صید افکندن
لغتنامه دهخدا
صید افکندن . [ ص َ / ص ِ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکار کردن . نخجیرکردن . حیوان وحشی یا اهلی را صید کردن : تماشا کرد و صید افکند بسیاردهی خرم ز دور آمد پدیدار.نظامی .
-
لعبت باختن
لغتنامه دهخدا
لعبت باختن . [ ل ُ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) عروسک بازی کردن : در خیال اینهمه لعبت به هوس میبازم بوکه صاحب نظری نام تماشا ببرد.حافظ.
-
نظاره کردن
لغتنامه دهخدا
نظاره کردن . [ ن َظْ ظا رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگاه کردن . نگریستن . تماشا کردن : خاقانی اینت غم که دلت برد و او گریخت نظاره کن ز دور که حالش کجا رسد. خاقانی .نه از دل در جهان نظاره می کردبجای جامه دل را پاره می کرد. نظامی .بهم برشد در آن نظاره ...
-
چشم انداختن
لغتنامه دهخدا
چشم انداختن . [ چ َ / چ ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تماشا کردن . (مجموعه ٔ مترادفات ). چشم افکندن . نظر کردن . نگاه کردن . رجوع به چشم افکندن شود.- ازچشم انداختن کسی یا چیزی را ؛ کنایه از بی اعتبار کردن آن کس یا آن چیز را در نظر بینندگان . از چشم افکندن .-...
-
زرافشان فرمودن
لغتنامه دهخدا
زرافشان فرمودن . [ زَ اَ ف َ دَ ] (مص مرکب ) زرافشان کردن : و به جمله ٔ ولایات آذین بستند و یک ماه اهل طبرستان از عشرت و تماشا... به هیچ چیز نپرداختند و زرافشان و شکرریزان از حد گرگان تا به ساری قدم به قدم می فرمودند چون مهد به ساری رسید... (تاریخ طب...
-
چشم چراندن
لغتنامه دهخدا
چشم چراندن . [ چ َ / چ ِ چ َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از اکتساب فیض دیدار کردن و دیدن چیز مرغوب و تماشا کردن آن را. (آنندراج ) : چون چشم از چراندن چشم است رزق مانی همچو دیگران بشکم زنده ایم ما. صائب (از آنندراج ).|| به نظر ریبه در زنی دیدن . رجوع به چشم...
-
نظر بازگرفتن
لغتنامه دهخدا
نظر بازگرفتن . [ ن َ ظَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) دیده بربستن . نگاه نکردن . از دیدن و تماشا امساک کردن : من نظر بازگرفتن نتوانم همه عمراز من ای خسرو خوبان تو نظر بازمگیر.سعدی . || قطع عنایت کردن . از التفات و توجه مضایقه کردن : گنه کرده بناکرده شمارعذ...