چشم انداختن . [ چ َ / چ ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تماشا کردن . (مجموعه ٔ مترادفات ). چشم افکندن . نظر کردن . نگاه کردن . رجوع به چشم افکندن شود.
- ازچشم انداختن کسی یا چیزی را ؛ کنایه از بی اعتبار کردن آن کس یا آن چیز را در نظر بینندگان . از چشم افکندن .
- چشم انداختن بر چیزی یا در چیزی ؛ نگریستن ونگاه کردن بر چیزی یا در چیزی . (آنندراج ).
- چشم انداختن به چیزی ؛ کنایه از نگاه کردن و نگریستن به چیزی . (آنندراج ) :
ندارد توتیای چشم من جز سرمه ٔ چشمت
شود روشن اگر چشمی به چشم من بیندازی .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.