کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تماشا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تماشا
لغتنامه دهخدا
تماشا. [ ت َ ] (اِ) نظر کردن به چیزی باشد از روی حظ یا از روی عبرت . (برهان ). در عرف بمعنی ... دیدن به شوق مستعمل شده از این بابت بطرف دیده منسوب داشته اند و تماشا با لفظ کردن و نمودن و داشتن مستعمل است و پریشان از صفات اوست ... و تماشا بمعنی چیزی ک...
-
تماشا
لغتنامه دهخدا
تماشا. [ ت َ ] (اِخ )حمداﷲ مستوفی در نزهة القلوب آرد: بازار اردشیر به یمن اکنون تماشا میخوانند. از اقلیم اول است بهمن بن اسفندیار ساخت . (نزهة القلوب چ گای لیسترانج ج 3 ص 253). رجوع به تاریخ گزیده چ ادوارد برون ج 1 ص 98 شود.
-
واژههای مشابه
-
تماشا داشتن
لغتنامه دهخدا
تماشا داشتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) دیدن چیزهایی که لایق نگریستن بود. (ناظم الاطباء). درخور تماشا بودن . تماشایی بودن : وجد صوفی شب معراج تماشا داردجلوه ٔ تیر در آماج تماشا دارد. اشرف (از آنندراج ).نوبهاراست و جهان سیر چمنها داردوضع دیوانه ٔ ما نیز ...
-
تماشا کردن
لغتنامه دهخدا
تماشا کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگریستن و تمتع بردن از نگریستن . (ناظم الاطباء). نظاره کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شاه امروز مقدمه ٔ لشکر بمن دهد و تماشا کند که من با ایشان چه کنم . (اسکندر نامه ٔ قدیم نسخه ٔ آقای سعیدنفیسی ). شاه اسک...
-
جستوجو در متن
-
گزک
لغتنامه دهخدا
گزک . [ گ ِ زِ ] (اِ) سیر و تماشا. (آنندراج ).
-
آلپ نورد
لغتنامه دهخدا
آلپ نورد. [ ن َوَ ] (نف مرکب ) آنکه بگردش و تماشا به آلپ برشود.
-
نانگرستنی
لغتنامه دهخدا
نانگرستنی . [ ن ِ گ ِ رِ ت َ ] (ص لیاقت ) که قابل دیدار و تماشا نیست .
-
لشتن
لغتنامه دهخدا
لشتن . [ ل َ ت َ ] (مص ) تماشا و تفرج کردن . (از برهان ) (از آنندراج ).
-
تماشاکده
لغتنامه دهخدا
تماشاکده . [ ت َ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) تماشاگاه . محل گشت و گذار و محل تفرج و تماشاخانه . و آنجای از تماشاخانه که مردم برای تماشا می نشینند. (ناظم الاطباء). تماشاخانه . تماشاگاه . (آنندراج ). رجوع به تماشا و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
بنگریدن
لغتنامه دهخدا
بنگریدن . [ ب ِ گ َدَ ] (مص ) از مصدر نگریستن . تماشا کردن . ملاحظه کردن . دیدن . نگاه کردن . رجوع به نگریستن و نگریدن شود.
-
مانکن
لغتنامه دهخدا
مانکن . [ ک َ ] (فرانسوی ، اِ) پیکره ای به شکل انسان که از چوب و جز آن سازند و درخیاطخانه ها و مغازه های لباس فروشی نمونه های لباس را به معرض تماشا گذارند. (از لاروس ). || زن جوان و زیبااندامی که در خیاطخانه ها، نمونه های جدید لباس را پوشد و در معرض ...
-
تماشایی
لغتنامه دهخدا
تماشایی . [ ت َ ] (ص نسبی ) مردم تماشاچی . (ناظم الاطباء). نظارگی و بیننده . (آنندراج ). تماشاگر. (آنندراج ). نظاره . آنکه تماشا کند ج ، تماشائیان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : درخور بوستانسرای ترازهره و مشتری تماشائی . سیدحسن غزنوی .عروس حسن ترا ه...
-
شاخ کج
لغتنامه دهخدا
شاخ کج . [ ک َ ] (ص مرکب ) شاخداری که شاخش کج باشد : این قوچ شاخ کج که زند شاخ ، از آن من غوغای جنگ قوچ و تماشا، از آن تو.وحشی .