کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تلاطم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تلاطم
لغتنامه دهخدا
تلاطم . [ ت َ طُ ] (ع مص ) با یکدیگر (بیکدیگر) تپانچه زدن . (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). باهم طپانچه زدن . (منتهی الارب ) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِ) برهم خوردگی . (ناظم الاطباء). آشوب . شوریدگی . ...
-
واژههای مشابه
-
تلاطم کردن
لغتنامه دهخدا
تلاطم کردن . [ ت َ طُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برهم خوردن . شوریدگی کردن . آشوب کردن . شورش کردن : محیط تشنه لبیها چنان تلاطم کردکه کشتی دل ما را به آن کنار انداخت .تنها (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
چهارموجه شدن
لغتنامه دهخدا
چهارموجه شدن . [ چ َ / چ ِ م َ / مُو ج َ / ج ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) (... دریا) برانگیخته شدن . به تلاطم افتادن . طوفانی شدن .
-
تواطس
لغتنامه دهخدا
تواطس . [ ت َ طُ ] (ع مص ) موافقت کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تواطح . (اقرب الموارد). || بلند شدن موج و طپانچه زدن آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تلاطم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تلاطم موج . (از اقرب الموارد).
-
تلاطث
لغتنامه دهخدا
تلاطث . [ ت َ طُ ] (ع مص ) برهم زدن موج . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تلاطم موج . (از اقرب الموارد). || یکدیگر را بدست زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تکافح
لغتنامه دهخدا
تکافح . [ ت َ ف ُ ] (ع مص ) تضارب : تکافحوا؛ تضاربوا تلقاء الوجوه . رجوع به تکاثح شود. || باهم سرون زدن . || تلاطم امواج : بحر متکافح الامواج ؛ ای متلاطمها. (از اقرب الموارد).
-
طبطبة
لغتنامه دهخدا
طبطبة. [ طَ طَ ب َ ] (ع اِ) بانگ وآواز تلاطم سیل . (منتهی الارب ). آواز آب . آواز موج زدن سیل . (منتخب اللغات ). بانگ آب . (مهذب الاسماء). || حکایت بانگ سیل . || آواز پای وقت دویدن . || آواز تازیانه . (منتهی الارب ).
-
چهارموجه
لغتنامه دهخدا
چهارموجه . [ چ َ / چ ِ م َ / مُو ج َ / ج ِ ] (اِ مرکب ) گرداب . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به چارموجه شود.- چهارموجه شدن دریا ؛ طوفانی شدن دریا. برانگیخته شدن آب دریا. به تلاطم افتادن دریا. از هر سوی خیزآبها برخاستن . از هر جانب ک...
-
تموج
لغتنامه دهخدا
تموج . [ ت َ م َوْ وُ ] (ع مص ) شدید شدن موج و کوهه برآوردن آب دریا. (از اقرب الموارد). موج زدن آب . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). || (اِ)، موج موج زدگی و تلاطم و ترنند. (ناظم الاطباء) : کنیزک خواست که آتش فتنه را بالا دهد و سیلاب آفت را در تموج آرد....
-
روج
لغتنامه دهخدا
روج . [ رَ ] (ع مص ) زود انجام گرفتن کاری . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || رایج بودن متاع . رواج . (از المنجد). در اقرب الموارد به این معنی تنها رواج آمده . روایی . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). || در هم آمیختن بادها چنانکه دانسته نشود از کجا می آ...
-
متلاطم
لغتنامه دهخدا
متلاطم . [ م ُ ت َ طِ ] (ع ص ) با همدیگر طپانچه زننده و به یکدیگر لطمه زننده . این لفظ اکثر در صفت دریای شدیدالموج واقع میشود. (آنندراج ) (غیاث ). با هم طپانچه زننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تلاطم شود. || مضطرب و ...
-
اصطفاق
لغتنامه دهخدا
اصطفاق . [ اِ طِ ] (ع مص ) جنبیدن درخت از باد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اصطفاق اشجار؛ تکان خوردن و جنبیدن آنها از باد. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || جنبیدن تارهای عود از زخمه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) . آواز داد...
-
انتطاح
لغتنامه دهخدا
انتطاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) با هم سرون زدن قچقار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سرون زدن گاو و قوچ و مثل آن . (غیاث اللغات ). شاخ بشاخ زدن . (از اقرب الموارد). با یکدیگر سُرو زدن . (تاج المصادر بیهقی ). سر زدن و شاخ انداختن . (یادداشت مؤ...