کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تقطیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تقطیر
لغتنامه دهخدا
تقطیر. [ ت َ ] (ع مص ) چکانیدن . (زوزنی ) (دهار). چکانیدن و قطره قطره چکانیدن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). استقطار آب دارو با قرع وانبیق . (از اقرب الموارد). قطره قطره چکیدن آب و جز آن و به اصطلاح کیمیا جدا کردن به اعانت حرارت مواد فرار...
-
واژههای مشابه
-
تقطیر کردن
لغتنامه دهخدا
تقطیر کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ژوشیدن و عمل تقطیر اجرا کردن . (ناظم الاطباء). بدست آوردن مایع از بخار چیزی . رجوع به تقطیر شود.
-
واژههای همآوا
-
تقتیر
لغتنامه دهخدا
تقتیر. [ ت َ ] (ع مص ) نفقه را بر عیال تنگ گرفتن .و قوت روزگار دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نفقه را بر عیال تنگ کردن و قوت روز گذاردن . (آنندراج ). تنگی کردن در نفقه ٔ عیال . (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد) : نمیتوانم که بر نفس خویش و اقارب...
-
جستوجو در متن
-
دیابطا
لغتنامه دهخدا
دیابطا. [ ب ِ ] (اِ) تقطیر. (ابن الندیم ).
-
قرع و انبیق
لغتنامه دهخدا
قرع و انبیق . [ ق َ ع ُاَم ْ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) دستگاهی است که جهت تقطیر مایعات به کار میرود، و آن مجموع دو ظرف است یکی قرع که دیگی است شبیه کدو برای جوشاندن موادی است که میخواهند تقطیر کنند و دیگری انبیق که جهت تقطیر بخارات حاصل از قرع است . ...
-
انبیق
لغتنامه دهخدا
انبیق .[ اَم ْ ] (معرب ، اِ) یکی از قسمتهای سه گانه ٔ قرع و انبیق ، ظرفی است برای تقطیر مایعات و گرفتن عصاره و عرق . (فرهنگ فارسی معین ).قسمتی از دستگاه تقطیر، قرع و انبیق از قدیم در تقطیر بکار می رفته است . ظاهراً دیوسکوریدس (قرن اول م .)اولین کسی ا...
-
تراکاستن
لغتنامه دهخدا
تراکاستن . [ ت َ ت َ ] (مص ) چکیدن و تقطیر شدن . || عرق کردن و خوی نمودن . (ناظم الاطباء).
-
روانگی
لغتنامه دهخدا
روانگی . [ رَ ن َ / ن ِ ] (حامص ) جریان . سیلان . (از اشتینگاس ) (ناظم الاطباء): تقطیر؛ پیوسته روانگی بول . (منتهی الارب ).
-
برمیو
لغتنامه دهخدا
برمیو. [ ب َ وْ ] (اِ) تقطیر بول و سوزاک و حرقةالبول . (ناظم الاطباء). پرمیو. و رجوع به پرمیو شود.
-
چکیدگی
لغتنامه دهخدا
چکیدگی . [ چ َ دَ / دِ ] (حامص ) تقطیر. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکیدن و چکیده شود.
-
تقطیف
لغتنامه دهخدا
تقطیف . [ ت َ ] (ع مص ) بریدن خوشه ٔ انگور و چیدن آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مانند قطف است در تمامی معانی . (از اقرب الموارد). || خراشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به قطف شود. || تقطیر آب در خمره . (از اقر...
-
تراوش
لغتنامه دهخدا
تراوش . [ ت َ وِ ] (اِمص ) تراویدن . (ناظم الاطباء). چکیدن . با لفظ کردن مستعمل . (آنندراج ). || ترشح و تقطیر. (ناظم الاطباء). رجوع به تراوش کردن و تراوش نمودن شود.