کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تغییر فصل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قابل تغییر
لغتنامه دهخدا
قابل تغییر. [ ب ِ ل ِ ت َ ] (ص مرکب ) تغییرپذیر. برگشتنی : ساقیا می ده که با حکم ازل تدبیر نیست قابل تغییر نبود آنچه تعیین کرده اند.حافظ.
-
تغییر افتادن
لغتنامه دهخدا
تغییر افتادن . [ ت َغ ْ اُ دَ ] (مص مرکب ) دگرگونی روی دادن . دگرگون کردن . برگردانیدن : البته نباید که از شرط عهدنامه چیزی را تغییر وتبدیل افتد که غرض همه صلاح است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 211). و رجوع به تغییر و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تغییر دادن
لغتنامه دهخدا
تغییر دادن . [ ت َغ ْ دَ ] (مص مرکب ) گردانیدن . از حالی به حالی دیگر برگردانیدن . دگرگون ساختن : در کوی نیکنامی ما را گذر ندادندگر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را. حافظ.چشم شوخش را از این پس فتنه میخوانیم ماهرکه بر بیمار شد تغییر نامش میدهند.تأثیر (از...
-
تغییر کردن
لغتنامه دهخدا
تغییر کردن .[ ت َغ ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دیگر شدن . دگر گشتن . گردیدن . تغییر دادن : روا نیست در تاریخ تحریف و تغییر و تبدیل کردن . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 463).بی سرانجامی و موزونی هم آغوش هم اندسر و رخت خویش را تغییر نتوانست کرد. صائب (از آنندراج ).آ...
-
نام تغییر دادن
لغتنامه دهخدا
نام تغییر دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) نام گرداندن . (از آنندراج ). اسم عوض کردن . (ناظم الاطباء). به منظور ناشناس ماندن و شناخته ناشدن نام عوض کردن .
-
جستوجو در متن
-
فصل
لغتنامه دهخدا
فصل . [ ف َ ] (ع اِ) مانع و حاجز میان دو چیز. || هر جای پیوستگی در استخوان هر بند اندام . || (ص ) سخن حق و راست . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || حکم که حق از باطل جدا کند. (منتهی الارب ).- فصل الخطاب . رجوع به مدخل فصل الخطاب شود. || (اِ) ضمیر...
-
کر
لغتنامه دهخدا
کر. [ ک ُ ] (اِ) مخفف کُرّه است ، چه از انسان و چه از حیوان چنانکه در ولایتی که ملخ آمده و برای تغییر فصل آرام گرفته یا در زیربرف مانده سال دیگر ظاهر شود گویند کر کرده یعنی بچه های تازه از آنها متولد شده است . (آنندراج ). رجوع به کر کردن شود. || فرزن...
-
قورپلجه
لغتنامه دهخدا
قورپلجه . [ ق ُ پ ُ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتابان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس ، سکنه ٔ آن 160 تن . آب آن از رودخانه ٔ تجن و چشمه . محصول آن برنج ، غلات ، پنبه و صیفی و شغل اهالی زراعت ، گله داری و صنایع دستی زنان آنجا قالی بافی و نمدمالی است ...
-
هم بو
لغتنامه دهخدا
هم بو. [ هََ ] (ص مرکب ) دارای بوی یکسان و رایحه ٔ همانند : فصل بهار تازه و نوروز دلفریب همبوی مشک ، باد و زمین پر ز بوی بان . فرخی .دو چیز که دارای یک بو هستند.- امثال : دوخر در یک طویله اگر هم رنگ نشوند هم بو میشوند ؛ یعنی معاشرت در تغییر روحیات ا...
-
دوگاهه
لغتنامه دهخدا
دوگاهه . [ دُ هَِ ] (اِخ ) قصبه ای جزء دهستان حومه ٔ بخش رودبار شهرستان رشت . با 1290 تن سکنه . آب آن از روخانه ٔ دوگاهه محصول آنجا غلات ، گردو، بنشن و مرکبات . شغل اهالی زراعت و دکانداری و مکاری و گله داری . درسر راه شوسه واقع است و در فصل تابستان ب...
-
ساحل
لغتنامه دهخدا
ساحل . [ ح ِ ] (ع اِ) لب . (دهار). عراق . (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). کنار. کناره . کران . کرانه . ج ، سواحل . || کناره ٔ دریا. (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). زمین نزدیک دریا. و کرانه ٔ دریا. (منتهی الارب ) (آنندراج ).ساحل عبارت است از فصل مشترک ...
-
کستی
لغتنامه دهخدا
کستی . [ ک ُ ] (اِ) به معنی کشتی باشد و آن چنان است که دو کس برهم چسبند و یکدیگر را برزمین زنندو اصل این لغت کستی است چه از کستن مشتق است که به معنی کوفتن باشد و چون در فارسی سین بی نقطه و شین نقطه دار بهم تبدیل می یابند بنابر آن کشتی خوانند. (برهان ...
-
عدلیه
لغتنامه دهخدا
عدلیه . [ ع َ لی ی َ ] (اِخ ) (وزارت ...) وزارت دادگستری . یکی از چند وزارتخانه ٔ کشور ایران . عدلیه نخستین بار در سال 1275 هَ . ق ، به امر ناصرالدین شاه تأسیس گردید. طرز کار عدلیه چنین بود که شکایات و دعاوی حقوقی را به حکام شرع ارجاع میکردند و حاکم...
-
ابن عوام
لغتنامه دهخدا
ابن عوام . [ اِ ن ُ ع َوْ وا ] (اِخ )ابوزکریا یحیی بن محمدبن احمدبن عوام اشبیلی . او در آخر مائه ٔ ششم هجری باشبیلیه میزیست . از احوال وی اطلاع بسیاری در دست نیست فقط معلوم است کتابی در کشاورزی موسوم به کتاب الفلاحه در 34 فصل داشته است ، سی فصل آن در...