کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تغزل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تغزل
لغتنامه دهخدا
تغزل . [ ت َ غ َزْ زُ ] (ع مص ) عشق نمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بتکلف مغازلت نمودن و عشق کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) تغزل بر قسمت اول قصیده ای اطلاق شود که در آن مضامین غزلی و عشقی باشد و سپس ...
-
جستوجو در متن
-
استزیکر
لغتنامه دهخدا
استزیکر. [ اِ ت ِ ک ُ ] (اِخ ) شاعر غزلسرای یونان (مائه ٔ ششم ق .م .). وی در توسعه ٔ تغزّل تأثیر بسیار داشته است .
-
متغزل
لغتنامه دهخدا
متغزل . [ م ُ ت َ غ َزْ زِ ] (ع ص ) شعر غزل سراینده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغزل شود.
-
تصندل
لغتنامه دهخدا
تصندل . [ ت َ ص َ دُ ] (ع مص ) سخن گفتن با زنان و عشقبازی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تغزل با زنان . (از قطر المحیط).
-
عشق نمودن
لغتنامه دهخدا
عشق نمودن . [ع ِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) عشق ورزیدن . عشق کردن . تعشّق . (تاج المصادر بیهقی ). تغزّل . (تاج المصادر بیهقی ): تعاشق ؛ همدیگر عشق نمودن . (منتهی الارب ).
-
ستایشگاه
لغتنامه دهخدا
ستایشگاه . [ س ِ ی ِ ] (اِ مرکب ) شریطه و مخلص شعر را گویند یعنی بیتی که قصیده یا قطعه یا مثنوی بدان تمام شود. (برهان ). گریزگاه شعر شعرا از تغزل بمدح ممدوح . (آنندراج ). مخلص شعر. (اوبهی ) (صحاح الفرس ). جای تخلص شعر بود. (لغت فرس اسدی ) : بنام و کن...
-
حجر بحری
لغتنامه دهخدا
حجر بحری . [ ح َ ج َ رِ ب َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ابن البیطار گوید: قال الغافقی هو حجرٌ یوجد فی ارض المغرب ترمی به امواج البحر کثیراً و هو علی شکل الفلک التی تغزل فیها النساء. مجوف علیه حب ناتی من اسفله الی اعلاه . ان شرب منه وزن دانق و هو عشر شعی...
-
اخرق
لغتنامه دهخدا
اخرق . [ اَرَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خرق . گول تر. نادان تر.- امثال : اخرق من حمامة ؛ وذلک انها تبیض بیضها علی الاعواد الثلاثة فربما وقع بیضها فتکسر.اخرق من ناکثة غزلها و یقال من ناقضة غزلها ؛ و هی امراءة کانت من قریش یقال لها ام ّریطة بنت کعب بن...
-
اوس
لغتنامه دهخدا
اوس . [ اَ ] (اِخ ) ابن حجربن مالک تمیمی شاعری است از تمیمیان در دوره ٔ جاهلیت که عمری طولانی داشت ولی اسلام را ادراک نکرد. در اشعار وی حکمت و لطفی است . وی صاحب اشعار معروفی است که با این مطلع آغاز میگردد:ایتهاالنفس اجملی جزعاً.وی در حدود دو سال قبل...
-
صامت بروجردی
لغتنامه دهخدا
صامت بروجردی . [ م ِ ت ِ ب ُ ج ِ ] (اِخ ) نام او محمدباقر فرزند پنجشنبه و متخلص به صامت است . وی به سال 1263 هَ . ق . در بروجرد متولد و بدانجا نشو یافت و به کسب مشغول شد و هم در این شهرستان درگذشت . او به موجب ماده تاریخی که حاجب بروجردی در وفات وی س...
-
کاتب خراسانی
لغتنامه دهخدا
کاتب خراسانی . [ ت ِ ب ِخ ُ ] (اِخ ) محمدبن عثمان . نوشته اند که معاصر حکیم عنصری بلخی و شاگرد ابوالفرج سگزی بوده و غالباً به خمول میل مینموده زیاده از حالش اطلاعی نیست . ازوست :من قصایده :ای دوست عاشق از بر تو زار میروددل پر ز رنج و حسرت و تیمار میر...
-
مظفر هروی
لغتنامه دهخدا
مظفر هروی . [ م ُ ظَف ْ ف َ رِ هَِ رَ ] (اِخ ) از شعرای معاصر سلمان ساوجی و متوفی به سال 728 هَ . ق . است . هدایت آرد: از معاصرین ملک معزالدین کرت و از ارباب سلوک و تجرید بوده در زمان خود به شاعری شهرت تمام کرده و از اشعارش جزاین تغزل ندیده ام که به ...
-
سلمان ساوجی
لغتنامه دهخدا
سلمان ساوجی . [ س َ ن ِ وَ ] (اِخ ) خواجه جمال الدین سلمان بن خواجه علاءالدین محمد مشهور به سلمان ساوجی اوایل قرن هشتم هجری در ساوه تولد یافت . پدرش علاءالدین اهل فضل بود و شغل دیوانی داشت ، سلمان تحصیل کمالات کرد و سخن پردازیهای او تنها از روی قریحه...
-
ذوالوجهین
لغتنامه دهخدا
ذوالوجهین . [ ذُل ْ وَ هََ ] (ع ص مرکب ) منافق . خداوندنفاق . دوروی : فقال له الاحنف امسک علیک فأن ذا الوجهین خلیق ان لایکون عنداﷲ وجیهاً. (ابن خلکان . چ فرهاد میرزا ص 250 شش سطر به آخر مانده ). || (اصطلاح بدیع) چنان باشد که کلام مشتمل بر دو نوع از ...