کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعریب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعریب
لغتنامه دهخدا
تعریب . [ ت َ ] (ع مص ) پاک کردن زبان از غلطگویی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پاک کردن سخن از خطا. (آنندراج ). مهذب ساختن سخن از لحن . (از اقرب الموارد). || سخن پیدا گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بریدن شاخ خرما. (منتهی الارب...
-
جستوجو در متن
-
غریفزولد
لغتنامه دهخدا
غریفزولد. [ غ ِ وَ ] (اِخ ) تعریب گریفسوالد. رجوع به عیون الاخبار ج 4 حاشیه ص 109 و گریفسوالد شود.
-
فاسخ
لغتنامه دهخدا
فاسخ . [ س ِ ] (اِخ ) یکی از اعیاد یهود، و بصورت فصح نیز ضبط شده است .لفظ فصح تعریب فِسْخ عبرانی است . (اقرب الموارد).
-
شاقردی
لغتنامه دهخدا
شاقردی . [ ق ِ ] (معرب ، اِ) معرب شاگرد، متعلم . این کلمه را به شاجردی نیز تعریب کرده اند. (یادداشت مؤلف ).
-
ابوزرجمهر
لغتنامه دهخدا
ابوزرجمهر. [ اَ زَ م ِ ] (اِخ ) حکیم . تعریب نام بزرگمهر حکیم وزیر کسری انوشیروان . رجوع به بزرگمهر... شود.
-
اثناسیا
لغتنامه دهخدا
اثناسیا. [ اَ ث َ ] (یونانی ، اِ) به یونانی ترکیب خاصی است که تعریب آن منقذالامراض است . (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). رجوع به اثاناسیا شود.
-
اج
لغتنامه دهخدا
اج . [ ََ-ج ْ ] (حرف ) در تعریب بدل «ََ-ه » (با هاء غیرملفوظ) آید: بنفسج ، بنفشه . نشاستج ، نشاسته . روزنامج ، روزنامه و غیرها.
-
بارونی
لغتنامه دهخدا
بارونی . (ع ص نسبی ) نسبت به بارون و در تعریب نیز بارونی ّ آید. (دزی ج 1 ص 48). رجوع به بارون شود.
-
فالودق
لغتنامه دهخدا
فالودق . [ دَ ] (معرب ، اِ) معرب پالوده . (آنندراج ). اصل این کلمه در زبان پهلوی مختوم به «گ » بوده و در تعریب به قاف و گاه به جیم بدل شده است . رجوع به پالوده شود.
-
غریغوار التوری
لغتنامه دهخدا
غریغوار التوری . [ غ ِ غ ُ رُت ْ ت َ ] (اِخ ) تعریب گرگوار دو تورس . رجوع به الحلل السندسیة ج 1 ص 36 و رجوع به گرگوار دو تورس شود.
-
سادج
لغتنامه دهخدا
سادج . [ دَ ] (معرب ، ص ، اِ) تعریب ساده . (کشف اللغات ) (آنندراج ) . رجوع به ساده و ساذج شود. || داروئی است . (کشف اللغات ) (آنندراج ). رجوع به ساذج شود.
-
ساذج
لغتنامه دهخدا
ساذج . [ ذَ ] (معرب ، ص ) تعریب ساده . (المعرب جوالیقی چ مصر ص 198) (نقود العربیه ص 163) (شرح قاموس ). رجوع به ساده شود.
-
جرهم
لغتنامه دهخدا
جرهم . [ ج ُ هَُ ](ع اِ) ابن الکلبی گوید: این کلمه معرب است بگمان وی اصل آن «ذرهم » بود و در تعریب جرهم شده است . و گروهی گویند: نام عربی است . (از المعرب جوالیقی ص 100).
-
خراهک
لغتنامه دهخدا
خراهک . [ خ َهََ ] (اِخ ) جنسی است از جواهر و بنابر قول حمزه لغت غیر عرب آن «خروهک » بوده است و بعد تعریب شده و خراهک گردیده است . (از کتاب الجماهیر بیرونی ص 191).