کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعب دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعب دادن
لغتنامه دهخدا
تعب دادن . [ ت َ ع َ دَ ] (مص مرکب ) آزردن و مانده کردن و خسته نمودن . (ناظم الاطباء) : مثال گرْسنه چشمان شکم پرست مباش که میدهد تعب آن پیرهن که دارد آش .اسماعیل ایما (از آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
تعب کشیدن
لغتنامه دهخدا
تعب کشیدن . [ ت َ ع َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) رنج بردن . درد کشیدن . سختی و محنت کشیدن : کو صبح که بار شب کشیدم در راه بلا تعب کشیدم . خاقانی .تو از گرانی خود می کشی تعب صائب ز خار باد صبا ایمن از سبکباری است . صائب (از آنندراج ).گبز است حاصلی که ز...
-
تعب فروش
لغتنامه دهخدا
تعب فروش . [ ت َ ع َ ف ُ ] (نف مرکب ) «؟» فروشنده ٔ تعب . آنکه تعب دهد. رنج و سختی محنت و زحمت دهنده : آنگه که روز خویش ببیند تعب فروش نه رحم یادش آید و نه لهو و نه طرب . ناصرخسرو (دیوان ص 433).و رجوع به تعب شود.
-
تعب کاه
لغتنامه دهخدا
تعب کاه . [ ت َ ع َ ] (نف مرکب ) کاهنده و کم کننده ٔ رنج و سختی . آنکه زحمت و محنت مشقت را میکاهد : هستند به بزم تو کمربسته قلم واربیجاده لبان طرب افزای تعب کاه .سوزنی .
-
واژههای همآوا
-
تاب دادن
لغتنامه دهخدا
تاب دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) تافتن . مفتول کردن . مرغول کردن . فتیله کردن .پیچاندن نخ و ریسمان و مفتول و زلف و غیره : نخ را تاب دادن ، سبیلها را تاب دادن ، تاب دادن ریسمان ، عقص شعره عقصاً. بافت موی را و تاب داد. (منتهی الارب ). قلدالحبل . تاب داد رس...
-
جستوجو در متن
-
خون در جگر کردن
لغتنامه دهخدا
خون در جگر کردن . [ دَ ج ِ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از رنج و تعب فراوان دادن : بس خون که کند در جگر گوشه نشینان این کنج لب و کنج دهانی که تو داری .صائب (از آنندراج ).
-
اذیت
لغتنامه دهخدا
اذیت . [ اَ ذی ی َ ] (ع مص ، اِمص ) آزار. (غیاث اللغات ). ستوهی . (دستوراللغة). رنج . (غیاث اللغات ). کربت . کرب . زحمت . کدّ. تعب . عنا. محنت . شکنجه . عذاب . رنجه شدن .- اذیت کردن ، و اذیت دادن ؛ آزار کردن . آزردن . تصدیع دادن . عذاب دادن . معذب د...
-
دردسر دادن
لغتنامه دهخدا
دردسر دادن . [ دَ دِ س َ دَ ] (مص مرکب ) ایجاد دردسر کردن . ایجاد مزاحمت کردن . مورث تعب و رنج شدن . تصدیع. (دهار). مصادعت . (یادداشت مرحوم دهخدا) : چون به خاقان رسیده شد خبرش بازپس شد نداد دردسرش . نظامی .حدیث چون وچرا دردسر دهد ای دل پیاله گیر و بی...
-
کروکر کردن
لغتنامه دهخدا
کروکرکردن . [ ک ِرْ رُ ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با کشیدن پای بر زمین بنرمی پیش رفتن . || با فقریا با ضعف امرار حیات کردن . با قلت مال به نحوی معاش را گذرانیدن یا عملی محتاج به پول بسیار را با تعب با پول کم ادامه دادن . (یادداشت مؤلف ). || به ملایمت پ...
-
آکشانیدن
لغتنامه دهخدا
آکشانیدن . [ دَ ] (مص ) در حاشیه ٔ فرهنگ اسدی (خطی ) که در 766 هَ .ق . کتابت شده بنام قریح [ شاید: قریعالدهر ] این بیت ضبط شده است (و این حاشیه ٔ ظاهراً تحفةالاحباب حافظ اوبهی است ) : عبدای توام مریز مر عبدا رازهمای توام میاکشان زهما را.و بیت شاهد لغ...
-
درد داشتن
لغتنامه دهخدا
درد داشتن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) احساس درد و رنج کردن . || حس داشتن . (ناظم الاطباء). || صاحب درد بودن . آشنا به رنجهای نهان بودن .- بدرد داشتن ؛ درد آوردن . دردمند کردن . اذیت کردن . آزار و رنج و تعب دادن : مقدمی از ایشان [ کافران غور ] بر برجی از...
-
احجام
لغتنامه دهخدا
احجام . [ اِ ] (ع مص ) بازایستادن از بیم و خوف . واایستادن . (تاج المصادر). پسپا شدن از بیم . (منتهی الارب ). واپس شدن از کاری . (تاج المصادر). || بددلی کردن . (تاج المصادر). بددل شدن : سلطان از کثرت تعب از اقدام بازمانده و نزدیک شده که در شکال احجام...