کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تطویل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تطویل
لغتنامه دهخدا
تطویل . [ ت َطْ ] (ع مص ) دراز و فروهشته کردن رسن ستور را در چراگاه و چنین است «طول فرسه ». (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دراز کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). دراز نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطب...
-
جستوجو در متن
-
دهل نواختن
لغتنامه دهخدا
دهل نواختن . [ دُ هَُ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) دهل زدن . (یادداشت مؤلف ). تطویل . (منتهی الارب ). رجوع به دهل زدن و دهل نواز شود.
-
کش دادن
لغتنامه دهخدا
کش دادن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) دراز کردن یا کشیدن . تطویل . (یادداشت مؤلف ). || دراز کردن چیزی را یا مطلبی را. (یادداشت مؤلف ). کاری که ممکن است بزودی پایان یابداز روی غرض طولانی کردن . طول دادن . اطالة. مطاوغة.
-
بلاطائل
لغتنامه دهخدا
بلاطائل .[ ب ِ ءِ ] (ع ص مرکب ، ق مرکب ) (از: ب + لا (نفی ) + طائل ) بی فایده . بی سود. (فرهنگ فارسی معین ). بیهوده .- تطویل بلاطائل ؛ بدرازا کشاندن بی سود. دراز داشتن مطلبی که فایدتی نداشته باشد.
-
نبنبة
لغتنامه دهخدا
نبنبة. [ ن َ ن َ ب َ ] (ع مص ) بانگ کردن تکه که مست شده است از شهوت . (از ناظم الاطباء). بانگ کردن تکه وقت هیجان . (از منتهی الارب ). بانگ کردن به وقت هیجان . (محیط المحیط) (اقرب الموارد). رجوع به نب و نباب شود. || بیهوده گفتن در هنگام جماع . (ناظم ا...
-
شعشع
لغتنامه دهخدا
شعشع. [ ش ُ ش ُ ] (ع اِ صوت ) (از «ش وع ») کلمه ای است که در خشنودی و شعف از رضامندی و صبر و تفویض گویند. (ناظم الاطباء). امراست بر تحریض بر قناعت و صبر بر تنگی عیش و تطویل شعر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || درخوش آیندی از بلند شدن مویها گویند...
-
لاطائل
لغتنامه دهخدا
لاطائل . [ ءِ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) (از: لا به معنی نه + طائل به معنی هوده و فائده ) بیهوده . بیفائده . بیهده . ترهة. بی نفع. بی مزیتی . بی غنائی . بی خیر.- لاطائل گفتن ؛ بیهوده گفتن . حرف مفت زدن . جفنگ گفتن . || فرومایه . ناکس .- تطویل بلاطائل ...
-
حجرالعوز
لغتنامه دهخدا
حجرالعوز. [ ح َ ج َ رُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) ابوریحان بیرونی درکتاب الجماهر در ذیل شادنج گوید: و قال اهل زرویان فی حجر العوز المضاهی للخماهن . انه یحک بماء علی حجرآخر فان احمرالماء استعمل سحیقه فی تطویل الشعروان اسود استعمل فی من اراد تثقیل نومه فی ا...
-
روده دراز
لغتنامه دهخدا
روده دراز. [ دَ / دِ دِ ] (ص مرکب ) کسی که در تحریر و تقریر تطویل بلاطائل کند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). پرگوی . پرحرف . بسیارگوی . درازنفس . پرچانه . بسیارسخن . مکثار. || کنایه از صاحب فتق هم هست و آن بیماری است که بسبب زور بیجا، روده در بیضه ف...
-
مغنی
لغتنامه دهخدا
مغنی . [ م ُ ] (ع ص ) بی نیازکننده . (مهذب الاسماء). بی نیازگرداننده . (غیاث ) (آنندراج ). بی نیازکننده و کفایت کننده . (ناظم الاطباء) : و لابد نور تابع سراج تواند بود، تعین این معنی از تطویل عبارت مغنی آمد و السلام . (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 121)...
-
ممل
لغتنامه دهخدا
ممل . [ م ُ م ِل ل ] (ع ص ) ملول کننده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رنج آور و بستوه آورنده . (ناظم الاطباء). ملال آور. (یادداشت مرحوم دهخدا).- اطناب ممل ؛ تطویل کلام چنانکه ملال آورد. مقابل ایجاز مخل . ایجاز مخل و اطناب ممل از بلاغت نیست . (یادداشت ...
-
حافظ کاشانی
لغتنامه دهخدا
حافظ کاشانی . [ ف ِ ظِ ] (اِخ ) ملا عبدالصمدبن کمال ، مشهور به قاری و حافظ کاشی . او راست : تجوید تطویل به فارسی و انیس التوابین در اخلاق ، کتاب اخیر در هشت باب است و در آن مؤلف خود را شاگرد شیخ عبدالعالی کرکی (متوفی بسال 940 هَ . ق .) گفته است . با...
-
کاظم کاشی
لغتنامه دهخدا
کاظم کاشی . [ ظِ م ِ ] (اِخ ) (میرزا...) ابن امینا از شعرای ایران و از اهالی کاشان بود، و به هندوستان کوچ کرد در زمره ٔ منشیان عالمگیر پادشاه درآمد و تاریخ سلاله ٔ وی را برشته ٔ نظم درآورد وی پس از شروع بنای اطناب و تطویل را گذارد چنانکه شاه را ملول ...
-
تثقیل
لغتنامه دهخدا
تثقیل . [ ت َ ] (ع مص ) گران گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (قطر المحیط). گران سنگ گردانیدن آنرا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): و این خصومت و مجادلت در هم پیوست و به تطویل و تثقیل ادا کرد(یعنی گرایید). (سندبادنامه ص 305). || گرانبار گردانی...