تطویل . [ ت َطْ ] (ع مص ) دراز و فروهشته کردن رسن ستور را در چراگاه و چنین است «طول فرسه ». (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دراز کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). دراز نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) :
قصه کوته بهست از تطویل .
ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 388).
و سرگذشت او بسیار است و در این کتاب بیش از این تطویل نتوان کردن . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 83). و تطویل از حد می گذرد. (کلیله و دمنه ). || زمان دادن .(تاج المصادر بیهقی ). مهلت دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (اصطلاح عروض ) بعضی عروضیان عجم بر ترفیل حرفی زیادت کرده اند در شعر پارسی و آن را تطویل نام نهاده و مستفعلان کرده ... (المعجم فی معاییر اشعار العجم چ مدرس رضوی ص 41). || (اصطلاح معانی بیان ) زائد بودن لفظ است بر اصل مقصود. (از تعریفات جرجانی ) (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.