کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تصرف شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صاحب تصرف
لغتنامه دهخدا
صاحب تصرف . [ ح ِ ت َ ص َرْ رُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مالک و متصرف . || مرشدی که بتواند حالتی را از مرید بگیرد یا به او بدهد : و حالی که به متابعت و سلوک میبود، هر صاحب تصرفی آن را نمیتواند تصرف نمود... (انیس الطالبین ص 219).
-
تصرف داشتن
لغتنامه دهخدا
تصرف داشتن . [ ت َ ص رْ رُ ت َ ] (مص مرکب ) مالک بودن . بدست آوردن . قدرت داشتن . (ناظم الاطباء) : تصرف در مزاج عالم از فیض سخن دارم چراغی کرده ام روشن که در هر انجمن دارم .ناصرعلی (از آنندراج ).
-
دخل و تصرف کردن
لغتنامه دهخدا
دخل و تصرف کردن . [ دَ ل ُ ت َ ص َرْ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مداخله کردن و در قبضه آوردن .
-
دخل و تصرف
لغتنامه دهخدا
دخل و تصرف . [ دَ ل ُ ت َ ص َرْ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مداخله کردن و در قبضه آوردن . رجوع به دخل و رجوع به تصرف شود.
-
جستوجو در متن
-
مالک شدن
لغتنامه دهخدا
مالک شدن . [ ل ِ ش ُ دَ] (مص مرکب ) دارا شدن و به تصرف درآوردن و ضبط کردن . (ناظم الاطباء). صاحب چیزی شدن . خداوند چیزی شدن .
-
اشغال کردن
لغتنامه دهخدا
اشغال کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) متصرف شدن . شهر یا خانه ای را تصرف کردن .
-
استملاک
لغتنامه دهخدا
استملاک . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) تملک . بملک گرفتن . تصرف .- استملاک کردن ؛ مالک شدن .
-
تملک
لغتنامه دهخدا
تملک . [ ت َ م َل ْ ل ُ ] (ع مص ) پادشاه شدن . (تاج المصادر بیهقی ). پادشاه شدن بر قوم و در اللسان : تملکه ُ؛ ای ملکه قهراً. (از اقرب الموارد). || خداوند شدن . (تاج المصادر بیهقی ). خداوند چیزی شدن . (آنندراج ). به قهر ملک گردانیدن چیزی را. (منتهی ال...
-
تصاحب کردن
لغتنامه دهخدا
تصاحب کردن . [ ت َ ح ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مالک شدن . در تصرف خود درآوردن . (ناظم الاطباء): فلان زمین مرا تصاحب کرده است . (فرهنگ نظام ). و رجوع به تصاحب شود.
-
رقبه
لغتنامه دهخدا
رقبه . [ رَ ب َ / ب ِ ] (ع اِ) رقبة. اطراف و نواحی و پیرامن . || حصار. || میدان . || حیطه . (ناظم الاطباء).- از رقبه ٔ اطاعت خارج شدن ؛ از پیرامون اطاعت و از حیطه ٔ تصرف بیرون شدن . (ناظم الاطباء).- در رقبه ٔ اطاعت ؛ یعنی در حیطه ٔ تصرف . (ناظم الا...
-
تسلط
لغتنامه دهخدا
تسلط. [ ت َ س َل ْ ل ُ ] (ع مص ) گماشته شدن . (تاج المصادر بیهقی ). برگماشته شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دست یافتن . (زوزنی ). بر کسی دست یافتن و غلبه کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). غالب گشتن و چیره شدن . (ناظم الاطباء). غالب شدن و دست...
-
هوا یافتن
لغتنامه دهخدا
هوا یافتن . [ هََ ت َ ] (مص مرکب ) هوا خوردن . فاسد شدن چیزی در مجاورت هوا. (یادداشت مؤلف ). || تصرف کردن هوا در مزاج . (غیاث ) : با دم جان پرور شمشیر عادت کرده ست از دم عیسی هوا یابددل بیمار من .صائب .
-
نفاذ
لغتنامه دهخدا
نفاذ. [ ن َ ] (ع مص ) گذشتن تیر از آنچه بدان آید. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100). گذشتن تیر از جائی که بدان رسد. (غیاث اللغات ). بیرون گذشتن تیر از آنچه برآن برآید. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گذشتن چیزی از چیزی و رها شدن آن از آن . (منتهی الارب ) ...
-
بهم برآمدن
لغتنامه دهخدا
بهم برآمدن . [ ب ِ هََب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از در غضب شدن . (برهان )(انجمن آرا) (از غیاث ) (از رشیدی ). خشم گرفتن . (آنندراج ). غضبناک شدن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || برآشفتن . بشوریدن : و همه را دست گیر کردند و ایشان بهم برآمدند...