کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تصادم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تصادم
لغتنامه دهخدا
تصادم . [ ت َ دُ ] (ع مص ) بهم واکوفتن . (زوزنی ). برهم زدن و با هم کوفتن و انبوهی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بهم واکوفته شدن . (مجمل اللغة). بهم واکوفتن . و گاهی مراد از آن انبوه باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خود را بیکدیگر زدن سواران ...
-
واژههای مشابه
-
تصادم کردن
لغتنامه دهخدا
تصادم کردن . [ ت َ دُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بهم برخوردن و دوچار شدن . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
انبطاش
لغتنامه دهخدا
انبطاش . [ اِم ْ ب ِ ] (ع مص ) تصادم . بهم خوردن دو چیز. (ناظم الاطباء).
-
مصطدم
لغتنامه دهخدا
مصطدم . [ م ُ طَ دِ ] (ع ص ) باهم کوبنده . (آنندراج ). تصادم کننده . (از ناظم الاطباء). رجوع به اصطدام شود.
-
اصطکاک کردن
لغتنامه دهخدا
اصطکاک کردن . [ اِ طِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بهم خوردن . تصادم . بهم واکوفتن . بهم زدن . رجوع به اصطکاک شود.
-
اصطدام
لغتنامه دهخدا
اصطدام . [ اِ طِ ] (ع مص ) اصطدام دو سواره ؛ تصادم یکی بر دیگری و تزاحم آنان به یکدیگر. گویند: تصادم الجیشان و اصطدما. (از اقرب الموارد). تصادم . (اقرب الموارد). با هم کوفتن و در هم زدن . (آنندراج ). بهم واکوفته شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بهم واکوفت...
-
واکوفتن
لغتنامه دهخدا
واکوفتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) بازکوفتن . (ناظم الاطباء).- با هم واکوفتن ؛ به روی یکدیگر کوفتن . (ناظم الاطباء).- به هم واکوفتن ؛ مصادمة. اصطفاق . تصادم . اضطراب . (از زوزنی ).
-
قر شدن
لغتنامه دهخدا
قر شدن . [ ق ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غر شدن . رجوع به غر و غری شود. || فروشدن بعضی قسمتهای ظرف فلزین به واسطه ٔ تصادم با سنگی یا آجری و غیره .
-
دچار
لغتنامه دهخدا
دچار. [ دُ ] (اِ) دو چار. دو چهار. ملاقات کردن . رسیدن دو کس بهمدیگر بیک ناگاه و یا بی خبر. (برهان ). تصادم ناگهانی دو تن بهم . رسیدن به ناموافقی یا جانوری درنده یا امری ناملایم . || (ص ) گرفتار. مبتلی .
-
مخشخش
لغتنامه دهخدا
مخشخش . [ م ُ خ َ خ ِ ] (ع ص ) بانگ و آواز برآورنده ٔ از تصادم بر چیزهای صلب و خشک مانند کاغذ و جامه ٔ نو و سلاح . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
متصادم
لغتنامه دهخدا
متصادم . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) برهم زننده و با هم کوبنده . (آنندراج ). برهم زده شده و با هم کوفته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || انبوهی کرده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تصادم شود.
-
مصادمت
لغتنامه دهخدا
مصادمت . [ م ُ دَ / دِ م َ ] (از ع ، اِمص ) مصادمة. صدمه و آسیب رسانی به یکدیگر. || به هم زدگی . تصادم . برخورد. کوفتگی . || هجوم مبارزان . (از ناظم الاطباء). با یکدیگر برخورد کردن . به هم صدمه زدن .
-
جرک و برک
لغتنامه دهخدا
جرک و برک . [ ج ِ رِ ک ُ ب ِ رِ ] (اِ صوت مرکب ) یا چرک و پرک . در تداول عامه صدای دو چیز که بهم تصادم کند. صدای تف دادن خوراکی چون پیاز و مانند آن .