کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تسلی ناپذیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تسلی دادن
لغتنامه دهخدا
تسلی دادن . [ ت َ س َل ْ لی دَ ] (مص مرکب )آرامش بخشیدن . دلگرمی دادن . در بیت زیر معنی اقناع کردن ، خود را به ندانستگی زدن ظاهر است : به رغم من کند با هر کسی گرمی و من خود راتسلی داده می گویم که استغنا نمی داند.حاجی اسماعیل یحیی (از آنندراج ).
-
تسلی شیرازی
لغتنامه دهخدا
تسلی شیرازی . [ ت َ س َل ْ لی ِ ] (اِخ ) اسمش آقا رجبعلی و شغلش مذهّبی در تذهیب اوراق و تهذیب اخلاق . مقبول و مطبوع اهالی آفاق بوده ، گاهی شعری می گفته . از اوست : تسلی گر دمی خواهی به کام خویش دوران راترا افلاک دیگر باید و سیاره ٔ دیگر.ترک جان گفتم ...
-
تسلی کردن
لغتنامه دهخدا
تسلی کردن . [ ت َ س َل ْ لی ک َدَ ] (مص مرکب ) آرامش دادن . آرام کردن : آنچنان عشق تو، بدخوی برآورد مراکه تسلی به دو عالم نتوان کرد مرا. صائب (از آنندراج ).اسیر ناز تو گردداثر بس است تغافل به یک جواب تسلی کند هزار جوابش . شفیع اثر (ایضاً).در قفس دل ر...
-
تسلی بخش
لغتنامه دهخدا
تسلی بخش . [ ت َ س َل ْ لی ب َ] (نف مرکب ) تسلی دهنده . آرام کننده . آرامش دهنده . مسکن . تسکین بخشنده . و رجوع به تسلی و ترکیبات آن شود.
-
تسلی گاه
لغتنامه دهخدا
تسلی گاه . [ ت َ س َل ْ لی ] (اِ مرکب ) جای دلنوازی و مکان تسلا. (ناظم الاطباء). از عالم تجلی گاه چنانکه در لفظ تسکین کده گذشت . (آنندراج ). و رجوع به تسکین کده شود.
-
تسلی یاب
لغتنامه دهخدا
تسلی یاب . [ ت َ س َل ْ لی ] (نف مرکب ) تسلی یابنده . آرام . آسوده . تسکین یافته : عادلشاه بدین سخنان فریب آمیز تسلی یاب شد (تاریخ شاهی ص 354).
-
جستوجو در متن
-
جگری
لغتنامه دهخدا
جگری . [ ج ِ گ َ ] (ص نسبی ) کنایه از رنگ سیاه که بسرخی زند. (آنندراج ). || کنایت از خونین : نداشتم بتو رنگی جز آنکه در شب وصل ز زهرچشم تو شد طفل اشک من جگری . مخلص کاشی (از آنندراج ).- جگری داغ ؛ نشان و داغی که زایل نشود. (ناظم الاطباء). || خال طبیع...
-
نادرشاه افشار
لغتنامه دهخدا
نادرشاه افشار. [ دِ هَِ اَ ] (اِخ ) سرسلسله ٔ پادشاهان افشاریه ٔ ایران است . وی در 28 محرم سال 1100 هَ . ق . درناحیه ٔ دستگرد از توابع دره گز متولد شد، پدر او امامقلی قرقلو از ایل افشار بود، ایل افشار از ایل هائی است که شاه عباس کبیر به دوران سلطنت خ...