تسلی کردن . [ ت َ س َل ْ لی ک َدَ ] (مص مرکب ) آرامش دادن . آرام کردن :
آنچنان عشق تو، بدخوی برآورد مرا
که تسلی به دو عالم نتوان کرد مرا.
اسیر ناز تو گردداثر بس است تغافل
به یک جواب تسلی کند هزار جوابش .
در قفس دل را به نومیدی تسلی کرده ام
بوی گل گر بر مشامم میخورد جان میدهم .