کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تسعیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تسعیر
لغتنامه دهخدا
تسعیر. [ ت َ ] (ع اِ) فارسیان بمعنی نرخ استعمال کنند. (آنندراج ). نرخ . (ناظم الاطباء) : بازگشت و گفت هفتم از رجب گفت در ری چیست تسعیر ای عجب . مولوی .... چند از مال دیوان که تسعیر اندک داشت به بهای گران به بقالان به طرح داده بود. (مجالس سعدی ).گر ز ...
-
تسعیر
لغتنامه دهخدا
تسعیر. [ ت َ] (ع مص ) نرخ نهادن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). قرار دادن نرخ برای چیزی . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || آتش نیک افروختن . (تاج المصادر بیهقی ). آتش افروختن . (دهار) (آنندرا...
-
واژههای مشابه
-
تسعیر نامچه
لغتنامه دهخدا
تسعیر نامچه . [ ت َ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) تسعیرنامه : مشرفان بیوتات موافق اخراجات بعد از وضع باقی صاحبجمعان سند ابتیاع ، به انضمام ده نیم رسومات بر ضمن تسعیرنامچه قلمی و ناظر مهر نموده به خرج خود مجری دارند. (تذکرةالملوک چ 2 ص 10).
-
واژههای همآوا
-
تصعیر
لغتنامه دهخدا
تصعیر. [ ت َ ] (ع مص ) روی بگردانیدن . (زوزنی ) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). کژ کردن رخسار از کبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): و لا تُصَعِّر خدک للناس . (قرآن 31 / 18)؛ ای لاتمله عنهم کما یفعل المتکبرون . (از اقرب الموارد). ||...
-
تسایر
لغتنامه دهخدا
تسایر. [ ت َ ی ُ ] (ع مص ) با هم رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || زایل شدن خشم از کسی . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
-
جستوجو در متن
-
مسعر
لغتنامه دهخدا
مسعر. [ م ُ س َع ْ ع َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسعیر. نرخ نهاده و قیمت تعیین شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تسعیر شود.
-
مسعر
لغتنامه دهخدا
مسعر. [ م ُ س َع ْ ع ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تسعیر. رجوع به تسعیر شود. برانگیزنده ٔ حرب و آتش . || تعیین کننده ٔ سعر و نرخ . (از اقرب الموارد). نرخ گذار. || حاکم و متصرف در امور. (منتهی الارب ).
-
تسعیرنامجات
لغتنامه دهخدا
تسعیرنامجات . [ ت َ م ِ ] (اِمرکب ) ج ِ تسعیرنامه . اوراقی که در آنها نرخ های اجناس تعیین و ثبت می گردید : او التزام مزبور را ضبط و از روی آنها تسعیرنامجات نوشته بمناسبت به ناظر بیوتات عرض و به حقیقت واقع آن برسد. (تذکرةالملوک ص 10). و رجوع به تسعیر ...
-
نرخ گذاشتن
لغتنامه دهخدا
نرخ گذاشتن . [ ن ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) نرخ نهادن . اسعار. تسعیر. (یادداشت مؤلف ).- نرخ گذاشتن روی چیزی و متاعی ؛ تقویم کردن . قیمت کردن .
-
نرخ نهادن
لغتنامه دهخدا
نرخ نهادن . [ ن ِ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) معین کردن حکومت قیمت و بهای چیزی را. (ناظم الاطباء). تسعیر. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). اسعار. تقویم : خاشاک و خار قیمت دُرّ و گهر گرفت آنجا که تیغ غمزه ٔ او نرخ جان نهاد.ثنائی (از آنندراج ).
-
تسعیرات
لغتنامه دهخدا
تسعیرات .[ ت َ ] (اِ) ج ِ تسعیر. مأخوذ از تازی ، نرخها و تسعیرها. (ناظم الاطباء) : در باب تسعیرات اجناس که اصناف به مردم شهر می فروشند اگر احدی از اهل حرفه از قرارداد تخلف نماید او را تخته کلاه نماید تا موجب عبرت دیگران گردد. (تذکرةالملوک چاپ دوم ص ...
-
جره ٔ مثقبه
لغتنامه دهخدا
جره ٔ مثقبه . [ ج ُرْ رَ / رِ ی ِ م ُ ث َق ْ ق ِ ب َ / ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کرزه ٔ آتش افروز از تثقیب به معنی تسعیر. دمه . آتش افروز. آتش فروز. (یادداشت مؤلف ).