کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تراز باد زمینگَرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هم تراز
لغتنامه دهخدا
هم تراز. [ هََ ت َ ] (ص مرکب ) هم طراز. برابر. هم سطح . یکسان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به هم ترازو شود.
-
تراز کردن
لغتنامه دهخدا
تراز کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هموار و مستوی کردن چیزی . || قرار دادن تراز در آخر حساب . بالانسه . (فرهنگستان ). معادل کردن دو ستون دخل و خرج در دفاتر حساب ، اعم از دفاتر بانکی یا بازرگانی . || نقش و نگار کردن : گهی ز میغ زند بر مه دوهفته رقم ...
-
تار تراز
لغتنامه دهخدا
تار تراز. [ رِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تار طراز. طراز معرب تراز باشد. تار منسوب به تراز. تار بسیار باریک که جامه ٔ پادشاهان را با آن می بافتند، تاری که در کارخانه های مخصوص برای بافتن جامه های نیکو و جیّد بکار می بردند پادشاهان را. تاری که در ...
-
جستوجو در متن
-
سافنة
لغتنامه دهخدا
سافنة. [ ف ِ ن َ] (ع ص ، اِ) باد خاکروب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). باد وزنده بر روی زمین و خراشنده خاک را. (شرح قاموس ). باد وزنده بر روی زمین . (قطر المحیط). ج ، سوافن .
-
سهج
لغتنامه دهخدا
سهج . [ س َ ] (ع مص ) سخت وزیدن باد. || رندیدن باد زمین را. || تمام شب رفتن . || سودن بوی خوش را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
اجفال
لغتنامه دهخدا
اجفال . [ اِ ] (ع مص ) شتافتن . || اجفال الظلیم ؛ رفتن شترمرغ بر زمین و شتافتن آن . (منتهی الارب ). دویدن اشترمرغ . (تاج المصادر) (زوزنی ). || شتابانیدن و گریزانیدن شترمرغ . (منتهی الارب ). || بشتاب گریختن . || اِجفال الریح بالتراب ؛ بردن باد خاک را ...
-
زمین گرد
لغتنامه دهخدا
زمین گرد. [ زَ گ َ ] (نف مرکب ) گردنده در زمین . دربیت زیر کنایه از عالمگیر و مشهور است : صیت او چون خضر و بختش چون مسیح این زمین گرد آن فلک پیمای باد.خاقانی .
-
حصبة
لغتنامه دهخدا
حصبة. [ ح َ ص ِ ب َ ] (ع ص ، اِ) باد سخت که سنگ ریزه دارد. || ارض حصبة؛ زمین سنگ ناک .
-
مه
لغتنامه دهخدا
مه . [ م ِه ْ ] (اِ) میغ و نزم و آن بخاری باشد تیره و ملاصق زمین . (برهان ). بخار آب نسبةً متراکمی است که در فصول سرد (پاییز، زمستان و اوایل بهار) در مجاورت سطح زمین تشکیل می شود. معمولاً تشکیل مه در مواقعی است که هوای مجاور سطح زمین از بخار آب اشباع...
-
جفجف
لغتنامه دهخدا
جفجف . [ ج َ ج َ ] (ع ص ) زمین بلند نرم . || زمین پست . از اضداد است .زمین هموار که فراخ و گرد باشد. || باد تند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بسیار بیهده گوی . (منتهی الارب ). مهذار. (اقرب الموارد).
-
باد یمانی
لغتنامه دهخدا
باد یمانی . [ دِ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) باد منسوب به یمن . ریح یمانیه . یعنی بادی که از جانب یمن آید چنانکه حضرت رسالت پناه صلی اﷲ علیه و آله و سلم فرمود: انی وجدت نفس الرحمن من الیمن ؛ یعنی بدرستی که یافتم نفس رحمان را در یمن ، بعضی گویند مرا...
-
انتساف
لغتنامه دهخدا
انتساف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) از بیخ برکندن بنا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). برکندن . (مصادر زوزنی ). || از بن برکندن شتر گیاه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || رندیدن باد خاک را از زم...
-
باد کهنکو
لغتنامه دهخدا
باد کهنکو. [ دِ ک َ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد کنکو. مرض عرق النسا که در پای مردم پیدا شود. (آنندراج ). || باد کنکو (کهنکو) ماده ٔ ریحی است که در آن رگ انتصاب یابدو موجب مرض گردد. محمد سعید اشرف گوید : گران خیز است همچون درد زانوزمین گیر است ...
-
جربیاء
لغتنامه دهخدا
جربیاء. [ ج ِ ] (ع اِ) باد شمال یا سردی آن یا بادی که میان باد جنوب و صبا یا باد نکبا که میان شمال و دبور وزد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). باد که میان باد شمال ودبور جهد. (مهذب الاسماء). شمال سرد. (اقرب الموارد). و عبارت «سئلت ابنة الخس مااشدّ البرد ف...