کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترابی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترابی
لغتنامه دهخدا
ترابی . [ ت ُ ] (اِخ ) از اهالی قسطمون و از شعرای قرن دهم هجری است و بوعظ و تدریس اشتغال داشت . اشعار او عارفانه است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
ترابی
لغتنامه دهخدا
ترابی . [ ت ُ ] (اِخ ) تقی الدین بن اسماعیل بن یوسف السندی حصکفی الشافعی ، مکنی به ابوبکر، مشهور به ترابی . بسال 920 هَ . ق . در عمادیه در گذشت . او راست : شرح القصاری فی التصریف . (از اسماء المؤلفین ص 238).
-
ترابی
لغتنامه دهخدا
ترابی . [ ت ُ ] (اِخ ) زاهد نخشبی ، ابن احمد. محدث است . (منتهی الارب ).
-
ترابی
لغتنامه دهخدا
ترابی . [ ت ُ ] (اِخ ) عبدالکریم بن عبدالرحمن . محدث است . (منتهی الارب ).
-
ترابی
لغتنامه دهخدا
ترابی . [ ت ُ ] (اِخ ) محمدبن ابی الهیثم . محدث است . (منتهی الارب ). ابوبکربن ابی الهیثم محمدبن عبدالصمد ترابی .ابن ماکولا گوید وی ابوبکر محمدبن ابی الهیثم عبدالصمد الترابی المروزی است . از ابومجد عبداﷲبن احمدبن حمویه السرخسی روایت کند و از او حسین ...
-
ترابی
لغتنامه دهخدا
ترابی . [ ت ُ ] (اِخ ) مصطفی افندی . از شعرای عثمانی در قرن دهم هجری و از اهالی کلیل است . دارای اشعاری لطیف است و در ذکر تاریخ مهارتی دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
ترابی
لغتنامه دهخدا
ترابی . [ ت ُ ] (اِخ ) نصربن یوسف . محدث است . (منتهی الارب ).
-
ترابی
لغتنامه دهخدا
ترابی . [ ت ُ ] (اِخ )محمدبن مروزی ، ابن احمد. محدث است . (منتهی الارب ).
-
ترابی
لغتنامه دهخدا
ترابی . [ ت ُ ] (ص نسبی ) جمعی در مرو به این نسبت انتساب کنند وبداد و ستد حبوبات اشتغال دارند. (انساب سمعانی ).
-
ترابی
لغتنامه دهخدا
ترابی . [ ت ُ ] (ص نسبی ) در زمان بنی امیه دوستداران حضرت علی بن ابیطالب را ترابی می گفتند. (اللباب فی تهذیب الانساب ص 171).
-
جستوجو در متن
-
زمینی
لغتنامه دهخدا
زمینی . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به زمین . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء) : زمینی به اصل آسمانی به فرع . نظامی (از آنندراج ). || خاکی . ترابی . ارضی . (ناظم الاطباء). ارضی . (از فرهنگ فارسی معین ) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || مقابل هوائ...
-
حجرالکحل الاسود
لغتنامه دهخدا
حجرالکحل الاسود. [ ح َ ج َ رُل ْ ک ُ لَل ْ اَ وَ ] (ع اِ مرکب ) دمشقی گوید: و یسمی الاثمد، و هو من حجارة الرصاص ترابی غلبت علیه الکبریتیة. و انواعه اربعة منها ثلاثة باصفهان و واحد بالاندلس بالمغرب من مدینة وادیاش جبل صغیر ینبع منه ماء رصاصی لایشربه ا...
-
طین ارمنی
لغتنامه دهخدا
طین ارمنی . [ ن ِ اَ م َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گِل ارمنی . سرد است در درجه ٔ اول و خشک است در دو درجه و ریشهاء امعاء را نیکو گرداند و راندن شکم را دفع کند و دمش خون را و سیلان منع کند و ریشهاء عفن راکه در دهان پدید آید چون سرکه بهم آمیخته شود و بک...
-
مؤنث
لغتنامه دهخدا
مؤنث . [ م ُ ءَن ْ ن َ ] (ع ص ) نقیض مذکر. (اقرب الموارد). خلاف مذکر. (ناظم الاطباء). ماده . (دهار). جنس ماده ٔ انسان و حیوان و غیره . مقابل مذکر. خلاف نر. زنانه . (یادداشت مؤلف ). || مخنث . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (متن اللغة). || مردی که در ...