کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحلل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تحلل
لغتنامه دهخدا
تحلل . [ ت َ ح َل ْ ل ُ ] (ع مص ) استثنا کردن در سوگند. (تاج المصادر بیهقی ). تحلل در یمین ؛ استثنا کردن در سوگند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطرالمحیط). || تحلل از یمین ؛ بیرون آمدن ازقسم به کفاره . (منتهی الارب ) (آنند...
-
واژههای همآوا
-
تهلل
لغتنامه دهخدا
تهلل . [ ت َ هََ ل ْ ل َ ](ع ص ) ناچیز و باطل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
تهلل
لغتنامه دهخدا
تهلل . [ت َ هََ ل ْ ل ُ ] (ع مص ) گشاده روی شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). درخشیدن روی از شادی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || درخشان شدن میغ به برق . (تاج المصادر بیهقی ). درخشیدن ابر و برق . (منتهی الارب ) (آن...
-
جستوجو در متن
-
اعزل
لغتنامه دهخدا
اعزل . [ اَ زَ ] (اِخ ) نام آبی است در وادیی از دیار بنی کلب . (از معجم البلدان ):لمن الدیار کأنها لم تحلل بین الکناس و بین طلح الاعزل . جریر (از معجم البلدان ).و برای تفصیل بیشتر به همان کتاب رجوع شود.
-
ضعیفی
لغتنامه دهخدا
ضعیفی . [ ض َ ] (حامص ) چگونگی ضعیف . سستی . ضعف . تربة. (منتهی الارب ) : از ضعیفی ّ دست و تنگی جای نیست ممکن که پیرهن بدرم . مسعودسعد.خفتن همه بر خاک وز ضعیفی بر خاک نگیرد همی نشانم . مسعودسعد.و سبب آن [ خوی کردن ] ضعیفی قوه باشد و عاجزی طبیعت از تص...
-
اشیاف احمر
لغتنامه دهخدا
اشیاف احمر. [ اَش ْ ف ِ اَ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نرم است و در بیماریهای یادکرده در اشیاف احمر حاد بکار میرود، هنگامی که زمان تحلل آنها در اواخر رمد فرارسد. (از تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). و رجوع به ص 50 همان کتاب و تحفه شود.
-
بحلی
لغتنامه دهخدا
بحلی .[ ب ِ ح ِ ] (حامص مرکب ) بحل . کلمه ای است که در طلب آمرزش و مغفرت و معذرت و عذرخواهی استعمال می کنند. (ناظم الاطباء). بخشودن . حلال کردن . خشنودی اظهار کردن بمعنی حلالی و حلیت خواستن . (فرهنگ شعوری ). حلال بائی . تحلل . (یادداشت مؤلف ). و رجو...
-
غیلان
لغتنامه دهخدا
غیلان . [ غ َ ] (اِخ ) ابن مالک بن عمروبن تمیم . از شجاعان بنی تمیم بود. (از العقد الفرید ج 6ص 90). صاحب منتهی الارب گوید: میان غیلان و گروهی بسبب وقوع قتل دشمنی بود. وی سوگند خورد که با آنان سازش نکند تا آنگاه که چشمان او را خاک بپوشاند، یعنی بمیرد....
-
بحلی خواستن
لغتنامه دهخدا
بحلی خواستن . [ ب ِ ح ِ خوا / خات َ ] (مص مرکب ) حلالی خواستن . تحلل . (تاج المصادر بیهقی ). پوزش خواستن . حلیت طلبیدن . حلالی بائی طلبیدن : امیر پشیمان شد و پیر را بنواخت و ازو بحلی خواست و بازگردانیدش . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 462).چونکه نخواهی ازین ...
-
خوی کردن
لغتنامه دهخدا
خوی کردن . [ خوَی ْ /خَی ْ / خِی ْ / خُی ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عرق کردن . (یادداشت مؤلف ). استحمام . (مهذب الاسماء). عَرَق . اِرشاح . رشح . (منتهی الارب ) : و باشد که اندر شب یا وقتهای دیگر خوی کند [ مسلول ] و سبب آن ضعیفی قوة باشد و عاجزی طبیعت از ...
-
متحلل
لغتنامه دهخدا
متحلل . [ م ُ ت َ ح َل ْ ل ِ ] (ع ص ) گداخته شده و حل شده و آب شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). تحلیل شونده . (فرهنگ فارسی معین ) : اما ذوق قوتی است ترتیب کرده در آن عصب که گسترده است بر روی زبان که طعام های متحلل را دریابد از آن اجرام که مما...
-
غیل
لغتنامه دهخدا
غیل . [ غ َ ] (ع مص ) شیر دادن زن بچه را در حال حاملگی . (از اقرب الموارد) (تاج العروس ). || (اِ) شیر که زن جماع کرده بچه را دهد یا شیر زن باردار و آن بغایت مضر است . (منتهی الارب ). شیری که زن در هنگام جماع یا بهنگام آبستنی به طفل دهد و آن بغایت مضر...
-
حشیشةالزجاج
لغتنامه دهخدا
حشیشةالزجاج . [ ح َ ش َ تُزْ زُ] (ع اِمرکب ) الکسینی . کشنین . حیفا. حبقالة. حبیقه .حشیشةالرمل . ابوریحان بیرونی در الجماهر فی معرفة الجواهر گوید: قال دیسقوریدس : بفلسطین نبات یسمی حشیشةالزجاج لانها تجلو الاوساخ التی فیه اذا خضخضت بالماءفی جوفه . قال...