کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تتبع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تتبع
لغتنامه دهخدا
تتبع. [ ت َ ت َب ْ ب ُ ] (ع مص ) از پی فراشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پیروی کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پیروی و متابعت . (فرهنگ نظام ). || پی در پی طلب کردن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). طلب کردن کسی را برفتن در پی آن . (منتهی ا...
-
واژههای مشابه
-
تتبع کردن
لغتنامه دهخدا
تتبع کردن . [ ت َ ت َب ْ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پژوهش . پی جویی . طلب کردن . تفحص کردن : و گفت تتبع میکن تا این کیست که میگویند پیغمبر خواهد بود. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 97). روی بحضرت نهاد و جانیان را تتبع کرد و بعضی را بدست آورد و مثله کرد. (ترجم...
-
واژههای همآوا
-
تطبع
لغتنامه دهخدا
تطبع. [ ت َطَب ْ ب ُ ] (ع مص ) خوی کسی گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پر کردن مشک و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ). پر گردیدن آوند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تطبع النهر کذلک . (منتهی الارب ). پر گ...
-
جستوجو در متن
-
تتبعات
لغتنامه دهخدا
تتبعات . [ ت َ ت َ ب ب ُ ] (ع اِ) تفحصات و تجسسات . (ناظم الاطباء). ج ِ تتبع. رجوع به تتبع شود.
-
جانورشناس
لغتنامه دهخدا
جانورشناس . [ ن َ / ن ِ / ن ْ وَ ش ِ ] (نف مرکب ) حیوان شناس . آنکه درباره ٔ جانوران تحقیق و تتبع دارد. رجوع به جانورشناسی شود.
-
دنوق
لغتنامه دهخدا
دنوق . [ دُ ] (ع مص ) تتبع و جستجو کردن مداق امور را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
ایرانشناس
لغتنامه دهخدا
ایرانشناس . [ ش ِ ] (نف مرکب ) دانشمندی غیرایرانی که در باب ایران و ایرانیان تحقیق و تتبع کند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
متتبع
لغتنامه دهخدا
متتبع. [ م ُ ت َ ت َب ْ ب ِ ] (ع ص ) آن که تتبع کند. آن که استقراء کند. (یادداشت دهخدا). طلب کننده چیزی را و رونده در پی آن .(آنندراج ) || مشغول و ملازم در تجسس و تجسس کننده . (ناظم الاطباء). تتبعکننده و تجسس کننده . مطالعه کننده . ج ، متتبعین . || ت...
-
تاریخ فلسفی
لغتنامه دهخدا
تاریخ فلسفی . [ خ ِ ف َ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تاریخی که درباره ٔ علت حوادث تحقیق کند و تسلسل آنها را نشان دهد و در این تتبع به نتایج عملی و نظر مکتسبه وابسته باشد.
-
نجث
لغتنامه دهخدا
نجث . [ ن َ ج ِ ] (ع ص ) بازکاونده . جوینده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آنکه تتبع در اخبار کند و استخراج کند اخبار را. (از المنجد).
-
افراطین
لغتنامه دهخدا
افراطین . [ ] (اِخ ) اول کسی است که اسرار صور [ صورتهای فلکی ] را تتبع کرده و او راست : 1- کتاب الصور السبعه و اسرارها. 2- الصور الثمانیه و الاربعین . که مشتمل بر هزار و دوازده کوکب است .
-
ابن ابی حیه
لغتنامه دهخدا
ابن ابی حیه . [ اِ ن ُ اَ ح َی ْ ی َ ] (اِخ ) منجم . از مردم بغداد. شاگرد جعفربن مکتفی و از پیوستگان اوست و جعفربن مکتفی را در این علوم دست و تتبع بوده است . (از قفطی ).