تتبع. [ ت َ ت َب ْ ب ُ ] (ع مص ) از پی فراشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پیروی کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پیروی و متابعت . (فرهنگ نظام ). || پی در پی طلب کردن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). طلب کردن کسی را برفتن در پی آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در پی چیزی رفتن بطلب آن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). با جد و جهد چیزی را طلب کردن . (ناظم الاطباء). تفحص و تلاش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (المنجد) (ناظم الاطباء). کوشش . (ناظم الاطباء). جستجو و تفحص . (فرهنگ نظام ) : تا همت بتحصیل علم و تتبع اصول و فروع آن مصروف گردانید. (کلیله و دمنه ). از سمرقند بر عزیمت تتبع ایشان بر راه بخارا بجانب جند رفت . (جهانگشای جوینی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.