کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
طبر
لغتنامه دهخدا
طبر. [ طِ ] (ع اِ) ستون قصر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). یک رکن خانه . (منتخب اللغات ).
-
جستوجو در متن
-
کجاز
لغتنامه دهخدا
کجاز. [ ک َ ] (اِ) آلتی باشد از آهن مانند تیشه و تبر و غیر آن . (برهان ) (از آنندراج ). ابزاری آهنین مانند تیشه و تبر. (ناظم الاطباء).
-
تبردسته
لغتنامه دهخدا
تبردسته . [ ت َ ب َ دَ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) دسته ٔ تبر. چوبی کوتاه که در تبر گذارند.
-
تبور
لغتنامه دهخدا
تبور. [ ت ُ ] (ع اِ) ج ِ تِبر رجوع به تبر شود. || خسران و هلاک و کاهلی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
کرزن
لغتنامه دهخدا
کرزن . [ ک َ زَ / ک ِ زِ ] (ع اِ) تبر بزرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تبر یک سر. (مهذب الاسماء). تبر بزرگ و ابن سیده گفته تبر یک سر. (از اقرب الموارد). کِرزین . (از اقرب الموارد). ج ، کَرازِن ، (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) کَرازین . (از اقر...
-
حداءة
لغتنامه دهخدا
حداءة. [ ح َ دَ ءَ ] (ع اِ) تبر. || تبر دوسر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). تبر تیشه . پیکان تیر. || سر تبر. (منتهی الارب ). ج ، حَدَا. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و حداء. (منتهی الارب ).
-
کرزین
لغتنامه دهخدا
کرزین . [ ک ِ ] (ع اِ) تبر یا تبر بزرگ و ابن سیده گوید: تبری که یک سر دارد. ج ، کرازین .(از اقرب الموارد). و رجوع به کرزن و کرازین شود.
-
کرتم
لغتنامه دهخدا
کرتم . [ ک ِ ت ِ ] (ع اِ) تبر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) .تبر که بدان درخت افکنند. (مهذب الاسماء). کِرتیم .
-
مخنع
لغتنامه دهخدا
مخنع. [ م ُ خ َن ْ ن ِ ] (ع ص ) برنده به تبر. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که با تبر قطع می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخنیع شود.
-
تبرتیشه
لغتنامه دهخدا
تبرتیشه . [ ت َ ب َ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) قسمی از تبر، مانا به تیشه . (ناظم الاطباء).آلتی برای شکستن و کندن که دو سر آهنین دارد،سری تبر است برای شکستن هیمه و غیره و سری تیشه است برای تراشیدن چوب یا کندن زمین . رجوع به تبر و تیشه شود.
-
تبردار
لغتنامه دهخدا
تبردار. [ ت َ ب َ ] (نف مرکب ) کسی که شغل او شکستن چوب و درخت باشد با تبر. (ناظم الاطباء). تبردارنده . دارنده ٔ تبر. هیزم شکن . خارکن : تبردار مردی همی کند خارز لشکر بشد نزد او شهریار. فردوسی . || سپاهیی که با تبر بود. (ناظم الاطباء). رجوع به طبردارش...
-
صوقر
لغتنامه دهخدا
صوقر. [ ص َ ق َ ] (ع اِ) تبر بزرگ . (منتهی الارب ).
-
طبر
لغتنامه دهخدا
طبر. [ طَ ب َ ] (معرب ، اِ) معرب تبر. فاس .
-
فأس
لغتنامه دهخدا
فأس . [ ف َءْس ْ ] (ع مص ) به تیشه زدن و شقه کردن . (از اقرب الموارد). شکافتن و زدن به تبر. (منتهی الارب ). || بر تندی پس سر زدن کسی را. || طعام خوردن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِ) آلتی که دسته ٔ کوتاه دارد و بدان چوب و جز آن را قطع کن...
-
کرتیم
لغتنامه دهخدا
کرتیم . [ ک ِ ] (ع اِ) کِرتِم . تبر. (آنندراج ) (از اقرب الموارد).تبری که بدان درخت را قطع میکنند. (ناظم الاطباء).