کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاویل کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تأویل
لغتنامه دهخدا
تأویل . [ ت َءْ ] (ع اِ) تره ای است بستانی خوشبو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
اهل تأویل
لغتنامه دهخدا
اهل تأویل . [ اَ ل ِ ت َءْ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اهل باطن . مقابل اهل ظاهرو صورت . آنانکه بظاهر قرآن التفات نکرده وتأویلی تکیه نمایند. رجوع به جامعالحکمتین و فهرست آن شود.
-
جستوجو در متن
-
گزاریدن
لغتنامه دهخدا
گزاریدن . [ گ ُ دَ ] (مص )گزاردن و ادا کردن . (برهان ) (آنندراج ) : بر عمل تو حق است گزاریدن حکمت بگزار حق علم گرت دست گزار است . ناصرخسرو. || تعبیر کردن . تأویل کردن : گزاریدن خواب کار من است . فردوسی .|| گزرانیدن . درگزار کردن . || پیشکش کردن . ||...
-
توجیه کردن
لغتنامه دهخدا
توجیه کردن . [ ت َ / تُو ک َ دَ ](مص مرکب ) موجه ساختن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || توجیه کردن کلامی را؛ تأویل کردن آن . معنی به کلمه یا کلامی دادن . معنیی به عبارت یا کلمه یا عمل کسی دادن . (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). تعبیرو تفسیر کردن . حجت و ...
-
ماست مالی کردن
لغتنامه دهخدا
ماست مالی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) امری را که ممکن است موجب مرافعه و نزاع شود لاپوشانی کردن و آن را مورد توجیه و تأویل قرار دادن . رفع و رجوع کردن . سروته کاری را به هم آوردن و ظاهر قضایا را به نحوی درست کردن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده )....
-
مانند کردن
لغتنامه دهخدا
مانند کردن . [ ن َن ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تشبیه . (دهار) (زوزنی ) (ترجمان القرآن ). تشبیه کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : حجاج او را گفت با یزیدبن معاویه بیعت نکردی و خود را به حسین علی و عبداﷲبن عمر مانند کردی . (بلعمی ).دست رادش را به دریا کی ...
-
عبارت
لغتنامه دهخدا
عبارت . [ ع ِ رَ ] (ع اِمص ، اِ) عبارة. || تفسیر و تأویل . || شرح . || ترجمه . (ناظم الاطباء). || بیان و تعبیر کردن . (غیاث اللغات ). || تکلم . (اقرب الموارد). || طرز بیان . طریقه ٔ ادای سخن . (ناظم الاطباء) : آنجا که عبادت باید عبارت سود ندارد. (کش...
-
تعبیر کردن
لغتنامه دهخدا
تعبیر کردن . [ ت َ ک َدَ ] (مص مرکب ) بیان کردن به عبارت دیگر که واضح تر باشد. (از ناظم الاطباء). تأویل و تفسیر و شرح و بیان . || بیان کردن خواب . تفسیر کردن خواب . شرح رؤیا و خواب و خبر دادن از مراد آن : خیال دولت تو هرکه بیند اندر خواب معبرش همه ...
-
استعمال
لغتنامه دهخدا
استعمال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بکار داشتن . کارکرد جستن . (منتهی الارب ). بر کار داشتن . (تاج المصادر بیهقی ). بگماشتن : قال اُبَی ّ لعمربن الخطاب : ما لک لاتستعملنی ؟ قال اکره ان یدنس دینک . || طلب کار کردن . (مؤید الفضلاء). عمل خواستن . (منتهی الارب...
-
کارزار کردن
لغتنامه دهخدا
کارزار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جنگ کردن : کارزار نمودن یا قَفن . تَعَصوُد. اِقتِتال . تَقاتُل . عَیهَلَه . عَوهَلَه . غَیثَمَه . مُعارَکَه . عِراک . عُلعول . مَعمَعَه . (منتهی الارب ). جِهاد. لَقیَة. (دهار). مُقاتَلَه . تَطریف . تَواطُح : موبد م...
-
درشتی کردن
لغتنامه دهخدا
درشتی کردن . [ دُ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تندی کردن . مفالطت کردن . پرخاش کردن . تشدد کردن . بسختی و تندی رفتار کردن . (ناظم الاطباء). سختی کردن . خشونت کردن . سخت گرفتن . سختگیری کردن . تَبکیت . تَغلیظ. تَقریع. (منتهی الارب ). عُنف . (دهار). غلظة. (ت...
-
منقح
لغتنامه دهخدا
منقح . [ م ُ ن َق ْ ق َ ] (ع ص ) پاک کرده شده . (آنندراج ) (غیاث ). پاک و پاکیزه ساخته شده . (ناظم الاطباء) : از شوائب خواطر نفسانی منقح و خالص گرداند و آن را تعبیر و تأویل کند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 175). || کلام و شعر اصلاح شده . تهذیب شده . (ا...
-
بجا آوردن
لغتنامه دهخدا
بجا آوردن . [ ب ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) انجام دادن . گزاردن . امتثال . به فعل آوردن . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). اجرا کردن : همی چرخ رازیر پا آورم به هر رزم مردی بجا آورم . فردوسی .چو عهدی با کسی کردی بجا آرکه ایمانست عهد از دست مگذار. ناصرخسرو.اگر...
-
بهت
لغتنامه دهخدا
بهت . [ ب َ ] (ع مص ) حیران کردن . (ترجمان القرآن ). متحیر و سرگشته شدن . (از اقرب الموارد). متحیر ماندن . قال اﷲ تعالی : فبهت الذی کفر واﷲ لایهدی القوم الظالمین . (منتهی الارب ). مدهوش شدن و تحیر نمودن و منقطع گردیدن و هو الافصح . قوله تعالی : فبهت ...