کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تالان تالان بودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تیاسر داشتن
لغتنامه دهخدا
تیاسر داشتن . [ ت َ س ُ ت َ ] (مص مرکب ) مایل به جانب دست چپ بودن . (ناظم الاطباء). رجوع به تیاسر شود.
-
تیامن داشتن
لغتنامه دهخدا
تیامن داشتن . [ ت َ م ُ ت َ ] (مص مرکب ) طرف دست راست بودن ، خلاف تیاسر داشتن .(ناظم الاطباء). رجوع به تیامن و تیاسر داشتن شود.
-
تزویر داشتن
لغتنامه دهخدا
تزویر داشتن . [ ت َزْ ت َ ] (مص مرکب ) دورویه بودن و مکر داشتن . (ناظم الاطباء). و رجوع به تزویر شود.
-
توافق داشتن
لغتنامه دهخدا
توافق داشتن . [ ت َ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) سازواری داشتن دررای . یگانگی داشتن در فکر. همفکری داشتن . هم رای بودن در امری . رجوع به توافق و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
قابلیت احتراق
لغتنامه دهخدا
قابلیت احتراق . [ ب ِ لی ی َت ِ اِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) استعداد محترق شدن . درخور احتراق بودن . رجوع به قابل احتراق شود.
-
تشویش داشتن
لغتنامه دهخدا
تشویش داشتن . [ ت َش ْ ت َ ] (مص مرکب ) شوریده خاطر بودن و مضطرب بودن و بی قرار بودن و آزرده بودن . (ناظم الاطباء) : گفت ای یار عزیز آنگه که تو دیدی غم نانی داشتم و امروز تشویش جهانی . (گلستان ).
-
آبستن گشتن
لغتنامه دهخدا
آبستن گشتن . [ ب ِ ت َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) آبستن شدن . رجوع به آبستن شدن شود : این بلایه بچگان را ز چه کس آمده زِه همه آبستن گشتند به یک شب کِه ْ و مِه ْ. منوچهری .|| رشوه در خفا ستده بودن .
-
انتظار رفتن
لغتنامه دهخدا
انتظار رفتن . [ اِ ت ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) انتظار بردن . منتظر بودن : شب همه شب انتظار صبح رویی میرودکآن صباحت نیست این صبح جهان افروز را.سعدی .
-
تتعتع
لغتنامه دهخدا
تتعتع. [ ت َ ت َ ت ُ ] (ع مص ) بی آرام و تفته گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تردد در قرائت و بلید بودن زبان در آن . فی الحدیث : یقرءالقرآن و یتتعتع فیه ؛ ای یتردد فی القراءة و یتبلد فیه لسانه . (منتهی الارب ).
-
کمر بسته داشتن
لغتنامه دهخدا
کمر بسته داشتن . [ ک َ م َ ب َ ت َ / ت ِ ت َ ] (مص مرکب ) آماده ومهیا بودن . آماده ٔ کاری یا خدمتی بودن : نه من کودکم گر تو هستی جوان به کشتی کمر بسته دارم میان . فردوسی .کمر بسته دارد به فرمان دیوبه گردون بر، از دست جورش غریو.سعدی (بوستان ).
-
تهی آغوش
لغتنامه دهخدا
تهی آغوش . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ] (ص مرکب ) خالی بودن آغوش از معشوق . (آنندراج ). محروم از معشوقی که در آغوش گیرد. (ناظم الاطباء). تنها. بی کس . بی یار : بر تهی آغوشی خود آه حسرت می کشم هرکجا بینم کشد شمعی به بر پروانه را.صائب (از آنندراج ).
-
دسته داشتن
لغتنامه دهخدا
دسته داشتن . [ دَ ت َ / ت ِ ت َ ] (مص مرکب ) دارای دسته بودن . قبضه داشتن . جایی برای گرفتن بدست داشتن . دنباله داشتن . دمکی داشتن . || اجزاء گردآمده داشتن . || افراد بهم آمده داشتن . جوقی و گروهی از نوعی بهم داشتن : کبوترباز معشوقی بدام آورده دلها ر...
-
سته
لغتنامه دهخدا
سته .[ س ِت ْ ت َ / ت ِ ] (از ع ، عدد، ص ، اِ) شش . (غیاث ).- سته ٔ ضروریه ؛ و این سبب ها شش جنس است و هر شش ضرورات است و مردم بی آن نتوانند بودن ، و طبیبان آن را الاسباب الستة العامیه گویند و آن شش ، یکی هواست ، یکی چیزهای خوردنی و آشامیدنی و یکی خ...
-
تنکی
لغتنامه دهخدا
تنکی . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ] (حامص ) چگونگی تنک . رقت . نقیض سطبری . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و خون طبیعی اندر سطبری و تنکی معتدل باشد و سرخ شیرین و خوش بوی باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || رقت . نازکی . نحیفی : گوهر تن در تنکی یافتندقیمت جان در سب...
-
مته
لغتنامه دهخدا
مته . [ م َ ت َ / م َت ْ ت َ /ت ِ ] (اِ) برماه و آن آلتی باشد که درودگران بدان چوب و تخته سوراخ کنند. (برهان ). برمه ٔ نجاران که بدان چوب و تخته سوراخ کنند و آن را ماهه نیز گویند. (انجمن آرا). برمه ٔ نجاران که ماهه نیز گویند. (رشیدی ). برماه و آن را ...