دسته داشتن . [ دَ ت َ / ت ِ ت َ ] (مص مرکب ) دارای دسته بودن . قبضه داشتن . جایی برای گرفتن بدست داشتن . دنباله داشتن . دمکی داشتن . || اجزاء گردآمده داشتن . || افراد بهم آمده داشتن . جوقی و گروهی از نوعی بهم داشتن :
کبوترباز معشوقی بدام آورده دلها را
که از خیل ملک هم چون کبوتر دسته ای دارد.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.