کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاریخدان، تاریخدان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دان دان
لغتنامه دهخدا
دان دان . (ص مرکب ) متفرق و پاشان و پراکنده و از هم جدا. (ناظم الاطباء). دانه دانه .- دان دان بیرون زدن ؛ دانه ها بیرون آمدن بر اندام در بیماری سرخک و آبله مرغان و حصبه و جز آن .
-
واژههای مشابه
-
دأن
لغتنامه دهخدا
دأن . [ دَ ءِ ن َ ] (اِ) صورت و تلفظ اوستائی کلمه ٔ دین است . رجوع به دین و نیز رجوع به فرهنگ ایران باستان تألیف آقای پورداود ج 1 ص 3 شود.
-
جستوجو در متن
-
متأبد
لغتنامه دهخدا
متأبد. [ م ُ ت َ ءَب ْ ب ِ ] (ع ص ) وحشت و نفرت نماینده . (آنندراج ). هراسان و گریزان و آن که از مؤانست احتراز می کند و از مردم گریزان است . (ناظم الاطباء). || خانه ٔ خالی از مردم که بدان وحوش الفت گیرند. (آنندراج ). منزلی که خالی از مردم شده و وحو...
-
مخلاة
لغتنامه دهخدا
مخلاة. [ م ِ ] (ع اِ) تره دان و علف دان و توبره . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تره دان و علف دان و توبره که دانه پر کرده به دهان اسب بندند. (آنندراج ). توبره .(مقدمة الادب زمخشری ) (دستورالاخوان چ بنیاد فرهنگ ). توبره و تره دان و علف دان . ج ، م...
-
رسم دانی
لغتنامه دهخدا
رسم دانی . [ رَ ] (حامص مرکب ) عمل رسم دان . صفت رسم دان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رسم دان شود.
-
لسلی
لغتنامه دهخدا
لسلی . [ ل ِ ] (اِخ ) ژُن . ریاضی دان و فیزیک دان انگلیسی ، مخترع میزان الحراره ٔ دیفرانسیل .
-
دالتون
لغتنامه دهخدا
دالتون . [ تُن ْ ] (اِخ ) فیزیک دان و شیمی دان و طبیعی دان انگلیسی (1766-1844 م .). وی در فرضیه ٔ اتمی بهری دارد.
-
چینه دانه
لغتنامه دهخدا
چینه دانه . [ ن َ / ن ِن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) حوصله ٔ مرغان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). چینه دان . چیلک دان . رجوع به چینه دان شود.
-
شکانک
لغتنامه دهخدا
شکانک . [ ش َ ن َ ] (اِ) حوصله و چینه دان مرغ . (ناظم الاطباء). سنگدان مرغ را گویند. (از فرهنگ جهانگیری ). چینه دان مرغ که به عربی حوصله گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ). و رجوع به چینه دان شود.
-
چمدان
لغتنامه دهخدا
چمدان . [ چ َ م َ ] (اِ) مصحف «جامه دان » که جای مخصوص نهادن جامه ها در مسافرت است . در تداول عامه ، به صندوق چرمی بزرگ یا کوچکی اطلاق شود که هنگام سفر جامه ها را در آن نهند. جامه دان و رجوع به جامه دان شود.
-
لشم
لغتنامه دهخدا
لشم . [ ] (اِخ ) اسم قدیم دان که سبطی است . (یوشع 19:47). رجوع به دان شود. (قاموس کتاب مقدس ).
-
دانچه
لغتنامه دهخدا
دانچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) از «دان »دانه ، حب و «چه » علامت تصغیر به معنی دانه ٔ کوچک . دان خرد.
-
نهان دانی
لغتنامه دهخدا
نهان دانی . [ ن ِ / ن َ ] (حامص مرکب ) علم به غیب . (یادداشت مؤلف ). صفت و عمل نهان دان . رجوع به نهان دان شود.