کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تابان کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تابان کردن
لغتنامه دهخدا
تابان کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جلا دادن . درخشان ساختن . نورانی ساختن . روشن کردن . تزلیخ . (منتهی الارب ) : گفت در گوش گل و خندانش کردگفت با لعل خوش و تابانش کرد.مولوی .
-
واژههای مشابه
-
تابان گردیدن
لغتنامه دهخدا
تابان گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب )درخشان شدن . روشن شدن : اکماد؛ تابان گردیدن جامه . لعب متن الفرس ؛ پشت اسب تابان گردید. (منتهی الارب ).
-
پل تابان
لغتنامه دهخدا
پل تابان . [ پ ُ ل ِ ] (اِخ ) نام پلی بر آب مرغاب در خراسان قدیم . (حبیب السیر جزء 3 از ج 3 ص 260 و 293).
-
جستوجو در متن
-
واکس زدن
لغتنامه دهخدا
واکس زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) واکس بروی کفش مالیدن . کفش را با واکس برّاق و تابان کردن . رجوع به واکس شود.
-
ترخان کردن
لغتنامه دهخدا
ترخان کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترخان فرمودن . بمنصب ترخانی رسانیدن : به شکر آن دو هفته ماه تابان سپه را کرد چندین سال ترخان . یحیی بن سیبک نیشابوری .و رجوع به ترخان فرمودن و ترخان و ترخانی شود.
-
دملقة
لغتنامه دهخدا
دملقة. [ دَ ل َ ق َ ] (ع مص ) گردو تابان گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گردونسو کردن یعنی لغزنده . (دهار).
-
پرداخت
لغتنامه دهخدا
پرداخت . [ پ َ ] (مص مرخم ) اسم از پرداختن . تأدیه . ادای دین . توختن وام . || صیقل . جلا. صقل . پرداز. (برهان ). || توجه : همی گریختم از مردمان بکوه و بدشت که از خدای نبودم بدیگری پرداخت . سعدی .- پرداخت دادن ؛ مهره زدن . صیقل دادن . جلا دادن .- پ...
-
تملیس
لغتنامه دهخدا
تملیس . [ ت َ ] (ع مص ) نرم و تابان گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نرم و تابان گردیدن . (آنندراج ). تزلیخ . (اقرب الموارد). || هموار کردن زمین را و در عبارت اللسان : الملقه بعد اثارتها؛ ماله کشیدن زمین است پس از شخم زدن آ...
-
سجح
لغتنامه دهخدا
سجح . [ س َ ] (ع مص ) بانگ کردن کبوتر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || تعریض کردن کسی را به سخن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نرم و تابان و دراز به اعتدال و کم گوشت گردیدن رخسار. (منتهی الارب ). نرم و سهل شدن ودراز و با اعتدال گشتن رخسار. (از...
-
افروزیدن
لغتنامه دهخدا
افروزیدن . [ اَ دَ ] (مص ) افروختن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ) (فرهنگ فارسی معین ). || روشن کردن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). || روشن شدن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). تابان شدن . درخشان شدن . بسیار روشن شدن . (ناظم الاط...
-
تب شکستن
لغتنامه دهخدا
تب شکستن . [ ت َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) عبارت از دور کردن تب بود. (بهار عجم ) (آنندراج ). قطع کردن تب . بریدن تب . پایان دادن بیماری تب : تا تب خورشید تابان بشکنی پرهیز دارمیکنی از صبحدم در کاسه ٔ گردون حلیب .میرمحمد افضل ثابت (از بهار عجم ) (از آن...
-
صلمعة
لغتنامه دهخدا
صلمعة. [ ص َ م َ ع َ ] (ع ص ) هو صلمعة ابن قلمعة؛ او شناخته نمیشود. || (مص ) از بن برکندن چیزی را. || ستردن موی سر کسی را. || تابان کردن چیزی را. || مفلس شدن . (منتهی الارب ).
-
غلطاندازی
لغتنامه دهخدا
غلطاندازی . [ غ َ ل َ اَ ] (حامص مرکب ) غلطانداز کردن . فریبندگی : از غلطاندازی دوران مشو غافل که چرخ میشمارد اختر تابان چراغ دور را. طالع (از آنندراج ).رجوع به غلطانداز شود.